-
یکشنبه ۱۳۹۹/۰۷/۱۳
-
۱۱:۴۱ ق.ظ
📝 #خبرگزاری_جمهوری_اسلامی
💢 #تبریز-ایرنا- پیشکسوت، رزمنده و هم رزم شهید #مهدی_باکری گفت: به دلیل خلاقیتهایی که از خود نشان میدادم، آقا مهدی به من لقب قربان طلا داده بود.
✍ #قربانعلی_غنی_دل_ورجوی ، اهل روستای ورجوی شهرستان مراغه با ۹۸ ماه سابقه حضور در مناطق عملیاتی دفاع مقدس، روز دوشنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا، اظهار داشت: لقب «قربان طلا» را آقامهدی به خاطر خلاقیت هایی که در عملیات انجام می دادم، روی من گذاشت؛ او اعتقاد عجیبی به ابتکار عمل جوانان داشت.
💠 وی وقتی از شهید مهدی باکری حرف می زند، به فکر فرو می رود و ادامه می دهد: آقامهدی حماسه هایی به وجود آورد که دریایی بود برای خودش؛ آقامهدی موجی بود که آمد و رفت و دیگر همتایی برایش نخواهد آمد
💢 گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی:
✍ ماجرای #ماموریت حاج احمد متوسلیان به رزمنده قربان غنی دل ورجوی و انفجار پمپ بنزین عراقیها
🔺...غنی دل به خاطراتی از احمد متوسلیان نیز اشاره کرد و گفت: من مدت ۱۳ ماه با ایشان همکاری کردم و یکی از خاطراتم مربوط به پمپ بنزینی است که در منطقه سیدصالح عراق وجود داشت و حاج احمد گفته بود که اگر این پمپ بنزین منفجر شود و سوخت گیری عراقی ها به تعویق افتد، عملیات دیرتر شروع می شود و ما آمادگی برای انجام عملیات خواهیم داشت؛ من به تنهایی عازم آن منطقه شدم؛
📌 در قرارگاه مرزی ایران گفتند که کجا می روی، خاک عراق است. گفتم من تلفنچی هستم و ۲۰۰ متر پایین تر کمین می گذارم و برمی گردم چون احتمال نفوذ ستون پنجم دشمن زیاد بود، من اصل عملیات را نگفتم و از مرز رد شدم و به طرف پمپ بنزین حرکت کردم.
🔺 وی افزود: مقدار ۶۵۰ گرم «تی ان تی» همراه خود داشتم که آن را سه قسمت کردم و در سه مخزن بزرگ جاسازی کردم و سیم کشی کردم، از مخزن سوم در حال بیرون آمدن بودم که توسط عراقی ها که تعدادشان ۶ نفر بود، دستگیر شدم و کتکم زده و در انباری دست و پایم را بسته و زندانی کردند؛ آن موقع فصل خرماپزان بود و در انبار ظرف های شیره خرما (دوشاب) که حلبی بودند، وجود داشت و درشان باز بود، خودم را به هر زحمتی بود به ظرف های فلزی رسانده و دست و پایم را باز کردم و از انبار با احتیاط بیرون آمدم.
✍ غنی دل که با نقل این خاطره هیجان زده شده بود، ادامه داد: عراقی ها در فاصله ۸۰ متری از انبار نشسته بودند و تلویزیون تماشا می کردند، متوجه من نبودند و فکر نمی کردند بتوانم فرار کنم؛ به سمت «تی ان تی» هایی که جاسازی کرده بودم، رفتم و با ایجاد جرقه پمپ بنزین را منفجر کردم و خودم در مخفیگاهی که روز قبل با ناخن هایم کنده بودم، مخفی شدم، کمتر از چند دقیقه عراقی ها به محل رسیدند و دنبال من می گشتند و من به مدت دو روز در مخفیگاه ماندم، در آن موقع به مرگ و اسیر شدن اصلا" فکر نمی کردم، فقط به این فکر می کردم که پیش حاج احمد شرمنده نشوم.
🔹وی افزود: بعد از چهار روز که از قرارگاه خارج شده بودم، دوباره به آنجا بازگشتم، حال من را به قرارگاه راه نمی دادند و اسم شب می خواستند، اما به هر زحمتی بود با مسئول شان صحبت کرده و قانع شان کردم که من نیروی خودی هستم، بعد به وسیله قاطر به سمت مقر حرکت کردم، از مسیر کوهستانی صعب العبور رد شده و پیش حاج احمد متوسلیان رفتم و به محض دیدن من از موفقیت آمیز بودن عملیات تشکر کرد و گفت: انفجار پمپ بنزین باعث شد که عملیات عراقی ها در جوار کوه های کانی مانگا ۱۵ روز به عقب بیفتد و ما بتوانیم امکانات فراهم کنیم.
✍ این رزمنده ۸ سال دفاع مقدس که مردی باوقار، خجالتی و استوار نشان می دهد، با اینکه تمایلی به زیاد صحبت کردن درباره آن دوران ندارد، اما با خوشرویی از ما استقبال کرد و گفت: از ما گذشته، الان دیگر از دست من کاری برنمی آید، من فقط در مورد جنگ می دانم؛ من تخصص تفسیر و توضیخ کامل ۱۲۵۲ کیلومتر مرز ایران و عراق را در نقشه دارم.
📡 #پایگاه_خبری_تحلیلی_ورائوی
@varjovi
Www.varovi.ir