پایگاه خبری تحلیلی وَرْائوی

« روستای تاریخی و هدف گردشگری ورجوی»؛ استان آذربایجان شرقی؛ جنوب شهرستان مراغه

شهید پرور ترین روستای ایران رهبر انقلاب: پیش از انقلاب اسلامی، محرومیت در روستاها به حدی شدید بود که برخی روستاییان به علت نبود امکانات بهداشتی و درمانی یا سوء تغذیه حتی جانشان را از دست می دادند، اغلب روستاییان از ساده ترین امکانات آموزشی بی بهره می ماندند و فقر و بیکاری، روستاییان ناامید را به سوی شهرها می‌تاراند *** روستا پشتوانه تولید، حیات، غذا و موجودیت کشور است و در برابر این حقیقت باید به این سؤال جدی پاسخ داد که بر اساس چه استدلالی زندگی در روستا نباید به روانی و خوشی شهر از جهت برخورداری از امکاناتی مانند مدرسه، ارتباطات، آب، راه و آسایش زندگی باشد و چرا شهرها به دلیل بزرگ‌تر بودن، مصرفی بودن و تولیدی نبودن، باید در برخورداری از زندگی راحت‌تر، جلوتر از روستا باشد. *** رهبرانقلاب: ما در رسیدگی به روستاها کوتاهی کردیم

آخرین اخبار

برگزاری یازدهمین یادواره ۷۵ شهید ورجوی مراغه

برگزاری یازدهمین یادواره ۷۵ شهید ورجوی مراغه

برگزاری یازدهمین یادواره ۷۵ شهید ورجوی مراغه
 فرمانده سپاه مراغه: مردم ایران در رابطه با آخرین سناریوی دشمن در انتخابات اسفند ماه هوشیار باشند

فرمانده سپاه مراغه: مردم ایران در رابطه با آخرین سناریوی دشمن در انتخابات اسفند ماه هوشیار باشند.

فرمانده سپاه مراغه: مردم ایران در رابطه با آخرین سناریوی دشمن در انتخابات اسفند ماه هوشیار باشند.
بدحالی مجدد 30 نفر از دانش آموزان ورجوی

✍ مقدمات آزادی چهارمین زندانی غیر عمد با کمک ۸ میلیارد ريالي خیّرین مراغه و ورجوی.

✍ به گزارش پایگاه خبری ورائوی رئیس هیئت الزهرای ورجوی گفت: با تامین یک سوم کمک هزینه آزادی یک زندانی غیر عمد در مراغه، مقدمات آزادی این زندانی فراهم شد.
 ✍️ کاهش ۴ هکتاری این منطقه در پیگیری یکسال اخیر !! ؛ وعده اداره راه و شهرسازی به دو ماه آینده موکول شد

#دومین پیگیری وضعیت جاده مراغه ورجوی و وضعیت منطقه #شورچمن مراغه از شبکه استانی سهند

✍️ کاهش ۴ هکتاری این منطقه در پیگیری یکسال اخیر !! ؛ وعده اداره راه و شهرسازی به دو ماه آینده موکول شد.

ولادت امام حسن عسکری (ع)

  • ۱۰:۳۱ ب.ظ
اسلام> پيامبر و اهل بيت(ع)> امام حسن عسكرى(ع)

 

«شيعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاكِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:

پيروان ما، گروه هاى نجات يابنده و فرقه هاى پاكى هستند كه حافظان [آيين] مايند، و ايشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حيات [منجىِ بشريّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پيش از ظهور براى آنان خواهد جوشيد.

 

اخلاق

كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 249

نويسنده: سيد محسن امين

ترجمه: على حجتى كرمانى

احمد بن عبيدالله بن خاقان، چنان كه خواهد آمد، درباره امام حسن عسكرى (ع) گفته است : در سر من راى، هيچ يك از علويان را نديدم و نشناختم كه بمانند حسن بن على بن محمد بن رضا (ع) باشد. و در آرامش و وقار و پارسايى و نجابت و بزرگوارى در نزد خاندانش و سلطان و تمام بنى‏هاشم نام كسى را بهتر از او نشنيدم. آنان وى را بر سالخوردگان خود مقدم مى‏داشتند و نيز همواره بر اميران و وزيران و نويسندگان مردم عامى و معمولى مقدم داشته مى‏شد. از هيچ يك از بنى‏هاشم و نيز اميران و نويسندگان و قاضيان و فقيهان و ساير مردمان درباره وى نپرسيدم جز آن كه پى‏بردم آن حضرت در نزد مردم در غايت تجليل و تعظيم و در جايگاهى والا قرار دارد و همه درباره او به نيكى ياد مى‏كنند و او را بر اهل بيت و مشايخش مقدم مى‏دارند. هيچ كس از دوستان و دشمنان آن حضرت را نديدم جز آن كه به نيكويى درباره آن حضرت سخن مى‏گفتند و او را مى‏ستودند.

همچنين پدر احمد بن عبيدالله در اين باره گويد: اگر خلافت از خاندان بنى‏عباس بيرون شود هيچ كس از بنى‏هاشم را سزاوار خلافت نيست مگر حسن عسكرى (ع) . زيرا او با فضل و دانش و پارسايى و خويشتن‏دارى و زهد و عبادت و اخلاق پسنديده و نيكوييهايش استحقاق تصدى مقام خلافت را داراست.

 

پيامبر و اهل بيت(ع)> امام حسن عسكرى(ع) > شاگردان

شاگردان

كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 251

نويسنده: سيد محسن امين

ترجمه: على حجتى كرمانى

سمعانى در انساب نوشته است: ابومحمد احمد بن ابراهيم بن هاشم طوسى بلاذرى حافظ قرآن و واعظ، در مكه از امام اهل بيت ابومحمد حسن بن على بن محمد بن على بن موسى رضا (ع) روايت نقل كرده است.

ابن شهر آشوب در مناقب گويد: از ياران موثق او على بن جعفر قيم ابوالحسن (ع) و ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى كه پنج تن از امامان را درك كرده بود، و داود بن ابوزيد نيشابورى و محمد بن على بن بلال و عبدالله بن جعفر حميرى قمى و ابوعمر و عثمان بن سعيد عمرى، زيات و سمان و اسحاق بن ربيع كوفى و ابوالقاسم جابر بن يزيد فارسى و ابراهيم بن عبيدالله بن ابراهيم نيشابورى و از وكلاى آن حضرت محمد بن احمد بن جعفر و جعفر بن سهيل صيقل، اين دو امامت پدر امام حسن عسكرى را نيز درك كرده بودند، و از اصحابش محمد بن حسن صفار و عبدوس عطا و سندى بن نيشابورى و ابوطالب حسن بن جعفر فأفاء و ابوالبخترى مودب ولد الحاج و دربان آن حضرت حسين بن روح نوبختى از آن حضرت روايت نقل كرده‏اند.

 

سلام> پيامبر و اهل بيت(ع)> امام حسن عسكرى(ع)


اوضاع سياسى - اجتماعى عصر امام عسكرى عليه السلام

كتاب: سيره پيشوايان ص 620

نويسنده: مهدى پيشوايى

چنانكه ديديم، خلفاى عباسى از هرگونه اعمال فشار و محدوديت نسبت‏به‏امامان دريغ نمى‏كردند و اين فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسكرى در سامراء به اوج خود رسيد. شدت اين فشارها به قدرى بود كه سه پيشواى بزرگ شيعه كه در مركز حكومت آنها (سامراء) مى‏زيستند، با عمر كوتاهى جام شهادت نوشيدند: امام جواد در سن 25 سالگى، امام هادى در سن 41 سالگى و امام عسكرى در سن 28 سالگى كه جمعا 92 سال مى‏شود;و اين حاكى از شدت فشارها و صدمات رسيده بر آنها مى‏باشد. ولى در اين ميان، فشارها و محدوديتهاى زمان امام حسن عسكرى، به دو علت، از دو پيشواى ديگر بيشتر بود:

1-در زمان امام عسكرى-عليه السلام-شيعه به صورت يك قدرت عظيم در عراق در آمده بود و همه مردم مى‏دانستند كه اين گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حكومت هيچ يك از عباسيان را مشروع و قانونى نمى‏داند، بلكه معتقد است امامت الهى در فرزندان على-عليه السلام-باقى است، و در آن زمان شخصيت ممتاز اين خانواده امام حسن عسكرى-عليه السلام-بود. گواه قدرت شيعيان، اعتراف «عبيد الله‏» ، وزير «معتمد» عباسى، به اين موضوع است. توضيح اينكه پس از شهادت حضرت عسكرى، برادرش جعفر «كذاب‏» نزد عبيد الله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن ساليانه بيست هزار دينار به تو مى‏دهم. وزير به او پرخاش كرد و گفت: احمق! خليفه آن قدر به روى كسانى كه پدر و برادر تو را امام مى‏دانند، شمشير كشيد تا بلكه بتواند آنان را از اين عقيده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام كوششهايى كه كرد توفيقى به دست نياورد، اينك اگر تو در نظر شيعيان امام باشى نيازى به خليفه و غير خليفه ندارى و اگر در نظر آنان چنين مقامى نداشته باشى، كوشش ما، در اين راه كوچكترين فايده‏اى نخواهد داشت. (1) -خاندان عباسى و پيروان آنان، طبق روايات و اخبار متواتر، مى‏دانستند مهدى موعود كه تار و مار كننده كليه حكومتهاى خود كامه است، از نسل حضرت عسكرى-عليه السلام-خواهد بود، به همين جهت پيوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلكه بتواند فرزند او را به چنگ آورده و نابود كنند (همچون تلاش بيهوده فرعونيان براى نابودى موسى!) چنانكه در جريان شهادت امام توضيح خواهيم داد.

به دلائل يادشده در بالا، فشار و اختناق در مورد پيشواى يازدهم فوق العاده شديد بود و از هر طرف او را تحت كنترل و نظارت داشتند. حكومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعيت مهم اجتماعى امام نگران بود كه امام را ناگزير كرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. (2) (3) دربار عباسى به قدرى وحشت داشت كه به اين مقدار كفايت نكرد، بلكه «معتز» امام را بازداشت و زندانى كرد (4) و حتى به «سعيد حاجب‏» دستور داد امام را به سمت كوفه حركت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، تركان، خود او را به هلاكت رساندند. (5)

پس از او «مهتدى‏» نيز امام را بازداشت و زندانى كرد و تصميم به قتل حضرت داشت كه خداوند مهلت نداد و تركان بر ضد او شوريدند و وى را به قتل رساندند. (6)

تدابير امنيتى امام عسكرى عليه السلام

علاوه بر آنچه گفتيم، اسناد و شواهد ديگرى در دست است كه از يك سو عمق شيطنت و وسعت نقشه‏هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و يارانش را نشان مى‏دهد، و از سوى ديگر هشيارى و تدابير امنيتى امام را بخوبى جلوه‏گر مى‏سازد كه از آن جمله چند مورد ياد شده در زير را مى‏توان نام برد:

1- «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى‏» (7) مى‏گويد: ما چند نفر در زندان بوديم‏كه «امام عسكرى‏» و برادرش «جعفر» را وارد زندان كردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتيم و گرد ايشان جمع شديم. در زندان، مردى «جمحى‏» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مى‏كرد كه از علويان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى كه از شما نيست نمى‏بود، مى‏گفتم كى آزاد مى‏شويد. آنگاه به مرد «جمحى‏» اشاره كرد كه بيرون رود، و او بيرون رفت. سپس فرمود: اين مرد از شما نيست، از او برحذر باشيد، او گزارشى از آنچه گفته‏ايد براى خليفه تهيه كرده كه هم‏اكنون در ميان لباسهاى اوست. يكى از حاضران او را تفتيش كرد و گزارش را كه در لاى لباس پنهان كرده بود، كشف كرد، مطالب مهم و خطرناكى درباره ما نوشته بود. (8)

اين حادثه نشان مى‏دهد كه حتى در زندان هم براى كنترل امام و شيعيان، مامور مخفى گماشته بودند.

2-يكى از ياران امام بنام «احمد بن اسحاق‏» مى‏گويد: به حضور امام رسيدم و از او درخواست كردم كه چيزى بنويسد و من خط او را ببينم تا اگر نامه‏اى از او رسيد، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل كند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باريك و گاهى با قلم پهن است، اگر چنين تفاوتى مشاهده كردى نگران نباش... (9)

3-يكى از ياران امام مى‏گويد: ما گروهى بوديم كه وارد سامراء شديم و مترصد روزى بوديم كه امام از منزل خارج شود تا بتوانيم او را در كوچه و خيابان ببينيم. در اين هنگام نامه‏اى به اين مضمون از طرف امام به ما رسيد: هيچ كدام برمن سلام نكنيد، هيچ كس از شما به سوى من اشاره نكند، زيرا براى شما خطر جانى دارد! (10)

4- «عبد العزيز بلخى‏» مى‏گويد: روزى در خيابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسكرى را ديدم كه به سوى دروازه شهر حركت مى‏كرد. در دلم گفتم: خوب است فرياد كنم كه: مردم! اين حجت‏خدا است، او را بشناسيد. ولى با خود گفتم در اين صورت مرا مى‏كشند! امام وقتى به كنار من رسيد و من به او نگريستم، انگشت‏سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره كرد كه سكوت! من بسرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش كنى، هلاك مى‏شوى! شب آن روز به حضور امام رسيدم. فرمود: بايد رازدارى كنيد و گرنه كشته مى‏شويد، خود را به خطر نيندازيد. (11)

5-در زمان امام عسكرى-عليه السلام-شخصى از علويان به عزم كسب و كار از سامراء بيرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى كوهستانى غرب ايران تا همدان و قزوين) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان‏» (پل ذهاب) به او برخورد كرد و پرسيد:

-از كجا آمده‏اى؟

-از سامراء.

-آيا فلان محله و فلان كوچه را مى‏شناسى؟

-آرى.

-از حسن بن على خبرى دارى؟

-نه.

-براى چه به جبل آمده‏اى؟

-براى كسب و كار.

-من پنجاه دينار دارم، آن را بگير و با هم به سامراء برويم و مرا به خانه حسن بن على (عسكرى) برسان. علوى پذيرفت و او را به خانه امام برد... (12)

اين ماجرا بخوبى نشان مى‏دهد كه به واسطه كنترل بسيار شديد حكومت، دسترسى به امام تا چه حد دشوار بوده است.

از طرف ديگر، مبلغى كه مرد حلوانى-در برابر راهنمايى او به خانه حضرت-به شخص علوى پرداخت، نشانه اهميت ديدار با امام در آن روزگار است، زيرا پنجاه دينار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش يك دينار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل يك شتر دانسته‏اند (13) ، بنا بر اين پنجاه دينار از نظر قدرت خريد در آن زمان، مثل اين بوده است كه كسى در زمان ما، قيمت پنجاه شتر را بپردازد!

ابعاد هفتگانه فعاليت امام عسكرى عليه السلام

امام عسكرى، با وجود همه اين فشارها و كنترلها و مراقبتهاى بى وقفه حكومت عباسى، يك سلسله فعاليتهاى سياسى و اجتماعى و علمى در جهت‏حفظ اسلام و مبارزه با افكار ضد اسلامى انجام مى‏داد كه مى‏توان آنها را بدين گونه خلاصه كرد:

1-كوششهاى علمى در دفاع از آيين اسلام و رد اشكالها و شبهات مخالفان، و نيز تبيين انديشه صحيح اسلامى;

2-ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان مناطق مختلف از طريق تعيين نمايندگان‏و اعزام پيكها و ارسال پيامها;

3-فعاليتهاى سرى سياسى بر رغم تمامى كنترلها و مراقبتهاى حكومت عباسى;

4-حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه ياران خاص خود;

5-تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهم شيعه در برابر مشكلات;

6-استفاده گسترده از آگاهى غيبى براى جلب منكران امامت و دلگرمى شيعيان;

7-آماده‏سازى شيعيان براى دوران غيبت فرزند خود امام دوازدهم.

اينك پيرامون هر كدام از اين فعاليتها، جداگانه توضيح مى‏دهيم:

1-كوششهاى علمى

گرچه امام عسكرى به حكم شرايط نامساعد و محدوديت‏بسيار شديدى كه حكومت عباسى برقرار كرده بود، موفق به گسترش دانش دامنه‏دار خود در سطح كل جامعه نشد، اما در عين حال، با همان فشار و خفقان شاگردانى تربيت كرد كه هر كدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثرى داشتند.

«شيخ طوسى‏» -ره-تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت كرده است (14) كه در ميان آنان چهره‏هاى روشن، شخصيتهاى برجسته و مردان وارسته‏اى مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، عبد الله بن جعفر حميرى، ابو عمرو عثمان بن سعيد عمرى، على بن جعفر و محمد بن حسن صفار به چشم مى‏خورند كه شرح خدمات و كوششهاى آنان در اين كتاب نمى‏گنجدو زندگينامه پر افتخار و آموزنده آنان را مى‏توان در كتب رجال خواند.

علاوه بر تربيت اين شاگردان، گاهى چنان مشكلات و تنگناهايى براى مسلمانان پيش مى‏آمد كه جز حضرت عسكرى كسى از عهده حل آنها بر نمى‏آمد. امام در اين گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با يك تدبير فوق العاده، بن بست را مى‏شكست و مشكل را حل مى‏كرد. براى اين مطلب مى‏توان دو نمونه ذكر كرد:

الف-اشتباه فيلسوف!

«ابن شهراشوب‏» مى‏نويسد: «اسحاق كندى‏» كه از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مى‏رفت و در عراق اقامت داشت (15) ، كتابى تاليف نمود به نام «تناقضهاى قرآن‏» ! او مدتهاى زيادى در منزل نشسته و گوشه نشينى اختيار كرده و خود را به نگارش آن كتاب مشغول ساخته بود. روزى يكى از شاگردان او به محضر امام عسكرى-عليه السلام-شرفياب شد. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود:

آيا در ميان شما مردى رشيد وجود ندارد كه گفته‏هاى استادتان «كندى‏» را پاسخ گويد؟ شاگرد عرض كرد: ما همگى از شاگردان او هستيم و نمى‏توانيم به اشتباه استاد اعتراض كنيم. امام فرمود: اگر مطالبى به شما تلقين و تفهيم شود مى‏توانيد آن را براى استاد خود نقل كنيد؟

شاگرد گفت: آرى.

امام فرمود:

از اينجا كه برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار نماو سعى كن با او انس و الفت پيدا كنى. هنگامى كه كاملا انس و آشنايى به عمل آمد، به او بگو: مسئله‏اى براى من پيش آمده است كه غير از شما كسى شايستگى پاسخ آن را ندارد و آن مسئله اين است كه: آيا ممكن است گوينده قرآن از گفتار خود معانى‏اى غير از آنچه شما حدس مى‏زنيد اراده كرده باشد؟

او در پاسخ خواهد گفت: بلى، ممكن است چنين منظورى داشته باشد. در اين هنگام بگو: شما چه مى‏دانيد، شايد گوينده قرآن معانى ديگرى غير از آنچه شما حدس مى‏زنيد، اراده كرده باشد و شما الفاظ او را در غير معناى خود به كار برده‏ايد؟ امام در اينجا اضافه كرد: او آدم با هوشى است، طرح اين نكته كافى است كه او را متوجه اشتباه خود كند.

شاگرد به حضور استاد رسيد و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنكه زمينه براى طرح مطلب مساعد گرديد. سپس سؤال امام را به اين نحو مطرح ساخت:

آيا ممكن است گوينده‏اى سخنى بگويد و از آن مطلبى اراده كند كه به ذهن خواننده نيايد؟ و به ديگر سخن: مقصود گوينده چيزى باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فيلسوف عراقى با كمال دقت‏به سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود. استاد تاملى كرد و گفت: آرى، هيچ بعيد نيست، امكان دارد كه چيزى در ذهن گوينده سخن باشد كه به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر كلام گوينده چيزى بفهمد كه وى خلاف آن را اراده كرده باشد.

استاد كه مى‏دانست‏شاگرد او چنين سؤالى را از پيش خود نمى‏تواند مطرح نمايد و در حد انديشه او نيست، رو به شاگرد كرد و گفت: تو را قسم مى‏دهم كه حقيقت را به من بگويى، چنين سؤالى از كجا به فكر تو خطور كرد؟

شاگرد: چه ايرادى دارد كه چنين سؤالى به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است كه به چنين مسائلى رسيده باشى، به من بگو اين سؤال را از كجا ياد گرفته‏اى؟

شاگرد: حقيقت اين است كه، «ابو محمد» (امام حسن عسكرى-عليه السلام-) مرا با اين سؤال آشنا نمود.

استاد: اكنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنين سؤالهايى تنها زيبنده اين خاندان است (آنان هستند كه مى‏توانند حقيقت را آشكار سازند) . (16)

آنگاه استاد با درك واقعيت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن كردند و آنچه را كه به عقيده خود درباره «تناقضهاى قرآن‏» نوشته بود تماما سوزاند! (17)

ب-مشت راهب باز مى‏شود!

يك سال در سامراء قحطى سختى پيش آمد. «معتمد» ، خليفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پى در پى براى نماز به‏مصلا رفتند و ست‏به دعا برداشتند، ولى باران نيامد. روز چهارم «جاثليق‏» ، بزرگ اسقفان مسيحى، همراه مسيحيان و راهبان به صحرا رفت. يكى از راهبان هر وقت دست‏خود را به سوى آسمان بلند مى‏كرد بارانى درشت فرو مى‏باريد. روز بعد نيز جاثليق همان كار را كرد و آنقدر باران آمد كه ديگر مردم تقاضاى باران نداشتند، و همين امر موجب شگفت مردم و نيز شك و ترديد و تمايل به مسيحيت در ميان بسيارى از مسلمانان شد. اين وضع بر خليفه ناگوار آمد و ناگزير امام را كه زندانى بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را درياب كه گمراه شدند!

امام فرمود: از جاثليق و راهبان بخواه كه فردا سه شنبه به صحرا بروند.

خليفه گفت: مردم ديگر باران نمى‏خواهند، چون به قدر كافى باران آمده است، بنا بر اين به صحرا رفتن چه فايده‏اى دارد؟

امام فرمود: براى آنكه ان شاء الله تعالى شك و شبهه را برطرف سازم.

خليفه فرمان داد پيشواى مسيحيان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسكرى-عليه السلام-نيز در ميان جمعيت عظيمى از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسيحيان و راهبان براى طلب باران دست‏به سوى آسمان برداشتند. آسمان ابرى شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معينى را بگيرند و آنچه در ميان انگشتان اوست‏بيرون آورند. در ميان انگشتان او استخوان سياه فامى از استخوانهاى آدمى يافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچه‏اى پيچيد و به راهب فرمود: اينك طلب باران كن! راهب اين بار نيز دست‏به آسمان برداشت، اما بعكس ابر كنار رفت و خورشيد نمايان شد! مردم شگفت زده شدند. خليفه از امام پرسيد:

اين استخوان چيست؟

امام فرمود: اين استخوان پيامبرى از پيامبران الهى است كه از قبور برخى پيامبران برداشته‏اند و استخوان هيچ پيامبرى ظاهر نمى‏گردد جز آنكه باران نازل‏مى‏شود. خليفه امام را تحسين كرد. استخوان را آزمودند، ديدند همان طور است كه امام مى‏فرمايد.

اين حادثه باعث‏شد كه امام از زندان آزاد شود و احترام او در افكار عمومى بالا رود. در اين هنگام امام از فرصت استفاده كرده و آزادى ياران خود را كه با آن حضرت در زندان بودند، از خليفه خواست و او نيز خواسته حضرت را به جا آورد. (18)

2-ايجاد شبكه ارتباطى با شيعيان

در زمان امام عسكرى-عليه السلام-تشيع در مناطق مختلف و شهرهاى متعددى گسترش و شيعيان در نقاط فراوانى تمركز يافته بودند. شهرها و مناطقى مانند: كوفه، بغداد، نيشابور، قم، آبه (آوه) ، مدائن، خراسان، يمن، رى، آذربايجان، سامراء، جرجان و بصره از پايگاههاى شيعيان به شمار مى‏رفتند. در ميان اين مناطق، به دلائلى، سامراء، كوفه، بغداد، قم و نيشابور از اهميت ويژه‏اى برخوردار بود. (19)

گستردگى و پراكندگى مراكز تجمع شيعيان، وجود سازمان ارتباطى منظمى را ايجاب مى‏كرد تا پيوند شيعيان را با حوزه امامت از يك سو، و ارتباط آنان را با همديگر از سوى دوم برقرار سازد، و از اين رهگذر، آنان را از نظر دينى و سياسى رهبرى و سازماندهى كند.

اين نياز، از زمان امام نهم احساس مى‏شد و چنانكه در سيره آن حضرت و امام دهم توضيح داديم، شبكه ارتباطى وكالت و نصب نمايندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقرارى چنين سيستمى، از آن زمان به مورد اجراگذاشته مى‏شد.

اين برنامه در زمان امام عسكرى-عليه السلام-نيز تعقيب گرديد: به گواهى اسناد و شواهد تاريخى، امام عسكرى-عليه السلام-نمايندگانى از ميان چهره‏هاى درخشان و شخصيتهاى برجسته شيعيان، برگزيده، در مناطق متعدد منصوب كرده و با آنان در ارتباط بود و از اين طريق پيروان تشيع را در همه مناطق زير نظر داشت. از ميان اين نمايندگان، مى‏توان از «ابراهيم بن عبده‏» ، نماينده امام در «نيشابور» ، ياد كرد.

امام طى نامه مفصلى خطاب به «اسحاق بن اسماعيل‏» و شيعيان نيشابور، پس از توضيح نقش امامت در هدايت امت اسلامى، تشريح ضرورت و اهميت پيروى از امامان و هشدار از سرپيچى از فرمان امام نوشت:

«... اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهيم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامه‏اى كه توسط محمد موسى نيشابورى فرستاده‏ام عمل كند. تو و همه كسانى كه در شهر تو هستند موظفيد بر اساس نامه مزبور عمل كنيد.

ابراهيم بن عبده اين نامه مرا براى همه بخواند تا جاى سؤال و ابهامى باقى نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهيم بن عبده و بر تو و همه پيروان ما باد! همه كسانى كه از پيروان من و از مردم شهر تواند و اين نامه را بخوانند و كسانى كه در آن ناحيه از حق منحرف نشده‏اند، بايد حقوق مالى ما را به ابراهيم بن عبده بپردازند و او نيز بايد آن را به «رازى‏» (20) يا به كسى كه وى معرفى مى‏كند، تحويل بدهد، و اين دستور من است... » . (21) از اين نامه، علاوه بر موضوع جمع آورى وجوه مالى شيعيان كه اهميت‏بسزايى در تقويت و تحكيم وضع اقتصادى جبهه تشيع داشت، استفاده مى‏شود كه نمايندگان امام داراى سلسله مراتبى بودند و حوزه فعاليت هر كدام از آنان مشخص بود و وجوه جمع‏آورى شده مى‏بايست در نهايت‏به دست وكيل اصلى برسد و او به امام برساند.

امام، گويا براى تقويت و تثبيت موقعيت ابراهيم بن عبده و نيز براى روشن ساختن شعاع حوزه فعاليت او، طى نامه‏اى به «عبد الله بن حمدويه بيهقى‏» چنين نوشت:

«من ابراهيم بن عبده را براى دريافت‏حقوق مالى آن سامان و ناحيه شما منصوب كردم و او را وكيل امين و مورد اعتماد خويش نزد پيروان خود قرار دادم. تقوا در پيش گيريد و مراقب باشيد و وجوه مالى واجب را بپردازيد كه هيچ كس در ترك يا تاخير پرداخت آن معذور نيست... » (22)

گويا برخى از شيعيان در مورد اصالت‏خط و نامه امام درباره ابراهيم ايجاد شبهه و ترديد كرده احتمال داده بودند كه مجعول باشد، ازينرو امام طى نامه جداگانه‏اى نوشت:

«نامه‏اى كه درباره وكالت ابراهيم از ناحيه من-جهت دريافت‏حقوق مالى مربوط به من از شيعيان آن منطقه-رسيده، به خط خود من است... » (23)

يكى ديگر از نمايندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبد الله قمى اشعرى‏» ، از ياران خاص امام و از شخصيتهاى بزرگ شيعى در قم، بود.

بعضى از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بين قميها و امام و ازجمله اصحاب خاص آن حضرت ياد كرده‏اند. (24) اما دانشمندان ديگر، او را وكيل و نماينده امام دانسته‏اند (25) . از روايتى در «بحار الانوار» استفاده مى‏شود كه او نماينده امام در موقوفات قم بوده است. (26)

«محمد بن جرير طبرى‏» مى‏نويسد: احمد بن اسحاق قمى اشعرى، استاد شيخ صدوق، نماينده امام ابو محمد عسكرى بود. وقتى كه آن حضرت در گذشت، وكالت‏حضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه‏هايى خطاب به او صادر مى‏شد، و او وجوه و حقوق مالى قم و اطراف آن را گرد آورى نموده و به امام مى‏رساند. (27) احمد بن اسحاق صد و شصت كيسه طلا و نقره را كه از شيعيان قم گرفته بود، به امام تسليم كرد (28) و اين، حجم چشمگير وجوه جمع‏آورى شده را نشان مى‏دهد.

«ابراهيم بن مهزيار» اهوازى، يكى ديگر از وكلاى امام بود. اموالى از بيت المال نزد او جمع‏آورى شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسكرى تحويل دهد. پس از شهادت امام، هنگامى كه ابراهيم بيمار شد، به فرزندش محمد وصيت كرد كه آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نيز اين ماموريت را انجام داد و به جاى پدرش به نمايندگى امام دوازدهم منصوب گرديد (29) . در راس سلسله مراتب وكلاى امام، «محمد بن عثمان عمرى‏» قرار داشت كه وكلاى ديگر، به وسيله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعا اموال و وجوه جمع‏آورى شده را به وى تحويل مى‏دادند و او به محضر امام مى‏رساند (30) .

پيكها و نامه‏ها

علاوه بر شبكه ارتباطى وكالت، امام از طريق اعزام پيكها نيز با شيعيان و پيروان خود ارتباط برقرار مى‏ساخت و از اين رهگذر مشكلات آنان را برطرف مى‏كرد. در اين زمينه، به عنوان نمونه، مى‏توان از فعاليتهاى «ابو الاديان‏» ، يكى از نزديكترين ياران امام ياد كرد (31) . او نامه‏ها و پيامهاى امام را به پيروان آن حضرت مى‏رساند، و متقابلا نامه‏ها، سؤالها، مشكلات، خمس و ديگر وجوه ارسالى شيعيان را دريافت نموده و در سامراء به محضر امام عسكرى مى‏رساند. آخرين ماموريت او را كه در روزهاى آخر حيات امام عسكرى رخ داد، در بخش جريان شهادت آن حضرت توضيح داد.

گذشته از پيكها، امام از طريق مكاتبه نيز با شيعيان ارتباط برقرار مى‏ساخت و از اين رهگذر آنان را زير چتر هدايت‏خويش قرار مى‏داد. نامه‏اى كه امام به «ابن بابويه‏» نوشته-و در بخش تقويت و توجيه سياسى عناصر مهم شيعه از آن يادخواهيم كرد-نمونه‏اى از اين نامه‏ها است (32) . از اين گذشته، امام دو نامه به شيعيان قم و آبه (آوه) نوشته است كه متن آنها در كتابهاى ما مضبوط است (33) . نامه‏هاى ديگرى نيز به مناسبتهاى ديگر از امام در دست است (34) . بر اساس روايتى، امام عسكرى بامداد روز هشتم ربيع الاول سال 260 ه، اندكى پيش از رحلت، نامه‏هاى فراوانى به مردم مدينه نوشت (35) .

3-فعاليتهاى سرى سياسى

امام عسكرى-عليه السلام-بر رغم تمامى محدوديتها و كنترلهايى كه از طرف دستگاه خلافت‏به عمل مى‏آمد، يك سلسله فعاليتهاى سرى سياسى را رهبرى مى‏كرد كه با گزينش شيوه‏هاى بسيار ظريف پنهانكارى، از چشم بيدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور مى‏ماند. در اين زمينه نمونه‏هاى فراوانى به چشم مى‏خورد كه ذيلا دو مورد آن را از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانيم:

1- «عثمان بن سعيد عمرى‏» كه از نزديكترين و صميمى‏ترين ياران امام بود (36) ، زير پوشش روغن فروشى فعاليت مى‏كرد. شيعيان و پيروان حضرت عسكرى-عليه السلام-اموال و وجوهى را كه مى‏خواستند به امام تحويل دهند، به او مى‏رساندند و اوآنها را در ظرفها و مشكهاى روغن قرار داده و به حضور امام مى‏رساند (37) .

2- «داود بن اسود» ، خدمتگزار امام كه مامور هيزم كشى و گرم كردن حمام خانه حضرت عسكرى بود، مى‏گويد: روزى امام مرا خواست و چوب مدور و بلند و كلفتى مانند پايه در به من داد و فرمود: اين چوب را بگير و نزد «عثمان بن سعيد» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به يك نفر سقا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواست‏حيوان را كنار بزنم. من چوب را بلند كردم و به قاطر زدم. چوب شكست و من وقتى محل شكستگى آن را نگاه كردم، چشمم به نامه‏هايى افتاد كه در داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زير بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت...

وقتى به در خانه امام رسيدم، «عيسى‏» خدمتگزار امام كنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت مى‏گويد: چرا قاطر را زدى و چوب را شكستى؟ . گفتم: نمى‏دانستم داخل چوب چيست؟ . امام فرمود: چرا كارى مى‏كنى كه مجبور به عذر خواهى شوى؟ مبادا بعد از اين چنين كارى كنى، اگر شنيدى كسى به ما ناسزا (هم) مى‏گويد، راه خود را بگير و برو و با او مشاجره نكن. ما، در شهر بد و ديار بدى به سر مى‏بريم، تو فقط كار خود را بكن و بدان گزارش كارهايت‏به ما مى‏رسد (38) .

اين قضيه نشان مى‏دهد كه امام، اسناد، نامه‏ها و نوشته‏هايى را كه سرى بوده، در ميان چوب، جاسازى كرده و براى «عثمان بن سعيد» كه شخص بسيار مورد اعتماد و راز دارى بوده، فرستاده بوده و اين كار را به عهده مامور حمام كه كارش هيزم آوردن و چوب شكستن و امثال اينها بوده-و طبعا سوء ظن كسى را جلب نمى‏كرده‏واگذار كرده بوده است، ولى بر اثر بى‏احتياطى او، نزديك بوده اين راز فاش شود!

4-حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان

يكى ديگر از موضعگيريهاى امام عسكرى-عليه السلام-حمايت و پشتيبانى مالى از شيعيان، بويژه از ياران خاص و نزديك آن حضرت، بود. با يك مطالعه در زندگانى آن حضرت، اين مطلب بخوبى آشكار مى‏شود كه گاهى برخى از ياران امام، از تنگناى مالى، در محضر امام شكوه مى‏كردند و حضرت، گرفتارى مالى آنان را برطرف مى‏ساخت و گاه حتى پيش از آنكه اظهار كنند، امام مشكل آنان را بر طرف مى‏كرد. اين اقدام امام مانع از آن مى‏شد كه آنان زير فشار مالى، جذب دستگاه حكومت‏ستمگر عباسى شوند. در اين زمينه مى‏توان براى نمونه چند مورد زير را ياد كرد:

1- «ابو هاشم جعفرى‏» (39) مى‏گويد: از نظر مالى در مضيقه بودم. خواستم وضع خود را طى نامه‏اى به امام عسكرى-عليه السلام-بنويسم، ولى خجالت كشيدم و صرفنظر كردم. وقتى كه وارد منزل شدم، امام صد دينار براى من فرستاد و طى نامه‏اى نوشت: هر وقت احتياج داشتى، خجالت نكش، و پروا مكن، و از ما بخواه كه بخواست‏خدا به مقصود خود مى‏رسى (40) .

2- «على بن زيد علوى‏» مى‏گويد: امام عسكرى-عليه السلام-مبلغى پول به من‏داد و فرمود: با اين پول كنيزى بخر، زيرا كنيز تو مرده است. وقتى كه به منزل برگشتم، ديدم كنيز مرده است! (41)

3- «ابو هاشم جعفرى‏» مى‏گويد: نياز مالى خود را به اطلاع امام رساندم، امام كيسه‏اى حاوى حدود پانصد دينار به من داد و فرمود: ابو هاشم! اين را بگير و اگر كم است عذر ما را بپذير! (42)

4- «ابو طاهر بن بلال‏» يك سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده كرد كه «على بن جعفر» (43) مبالغ هنگفتى انفاق كرد. وقتى كه از حج‏بازگشت، جريان را به امام گزارش كرد. امام در پاسخ نوشت: «قبلا دستور داده بوديم صد هزار دينار به وى بدهند، سپس مجددا بالغ بر همين مبلغ براى او حواله كرديم ولى او براى رعايت‏حال ما نپذيرفت‏» . بعد از اين جريان «على بن جعفر» به حضور امام شرفياب شد، به دستور حضرت سى هزار دينار به وى پرداخت گرديد. (44)

اين روايت نشان مى‏دهد كه «على بن جعفر» مبالغ درشتى در حجاز توزيع مى‏كرده است، و اگر چه مورد مصرف آنها در روايت معين نشده ولى حجم بزرگ پولها نشان مى‏دهد كه اين، يك برنامه وسيع و طراحى شده بوده و طبعا شيعيان نيازمندو شخصيتهاى بزرگ و برجسته و مبارز شيعه از آن برخوردار مى‏شده‏اند و اين برنامه با آگاهى و هدايت و حمايت مالى امام اجرا مى‏شده است.

البته پرداخت چنين مبلغهايى با توجه به محدوديت امام، نبايد موجب ترديد يا انكار گردد زيرا بر رغم آنكه فعاليتهاى اجتماعى و سياسى امام بشدت تحت كنترل حكومت عباسى بود، رقمهاى قابل توجهى از شيعيان مناطق مختلف، توسط نمايندگان امام به آن حضرت مى‏رسيد. مثلا تاريخ مى‏گويد: شخصى از «جرجان‏» به محضر امام رسيد و اموالى را كه شيعيان آن منطقه فرستاده بودند به پيشكار امام به نام «مبارك‏» تسليم كرد (45) ، يا شخصى كه از منطقه جبل (قسمتهاى كوهستانى ايران تا قزوين و همدان) با راهنمايى يك نفر علوى به حضور امام رسيده بود، چهار هزار دينار به امام تقديم كرد (46) ، يا چنانكه قبلا گفتيم، نماينده امام در قم (احمد بن اسحق) صد و شصت كيسه طلا و نقره كه از شيعيان آن شهر تحويل گرفته بود، به امام تسليم كرد (47) . غير از اينها اموال و وجوه قابل توجهى نيز توسط نمايندگان امام عسكرى-عليه السلام-جمع آورى شده بود كه تحويل آنها تا زمان شهادت حضرت به تاخير افتاد و طبعا به پيشگاه حضرت ولى عصر تقديم شد كه مى‏توان به عنوان نمونه از اموال فراوانى ياد كرد كه در اختيار «ابراهيم بن مهزيار» بوده و پس از مرگ او پسرش «محمد» به نماينده امام عصر تحويل داد (48) .

همچنين مى‏توان از هفتصد دينارى كه نزد يكى از اهالى جبل بوده (49) ، و نيز از پانصد دينارى كه در اختيار يكى ديگر از شيعيان بنام «عمران همدانى‏» بوده (50) ، نام برد.

5-تقويت و توجيه سياسى رجال و عناصر مهم شيعه

از جالبترين فعاليتهاى سياسى امام عسكرى-عليه السلام-تقويت و توجيه سياسى رجال مهم شيعه در برابر فشارها و سختيهاى مبارزات سياسى، در جهت‏حمايت از آرمانهاى بلند تشيع بود. از آنجا كه شخصيتهاى بزرگ شيعه در فشار بيشترى بودند، امام به تناسب مورد، هر يك از آنان را به نحوى دلگرم و راهنمايى مى‏كرد و روحيه آنان را بالا مى‏برد تا ميزان تحمل و صبر و آگاهى آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستيها فزونى يابد و بتوانند مسئوليت‏بزرگ اجتماعى و سياسى و وظايف دينى خود را بخوبى انجام دهند.

«محمد بن حسن بن ميمون‏» مى‏گويد: نامه‏اى به امام عسكرى-عليه السلام-نوشتم و از فقر و تنگدستى شكوه كردم، ولى بعدا پيش خود گفتم: مگر امام صادق-عليه السلام-نفرموده كه: فقر با ما بهتر از توانگرى با ديگران است، و كشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.

امام در پاسخ نوشت:

هرگاه گناهان دوستان ما زياد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار مى‏كند و گاهى از بسيارى از گناهان آنان در مى‏گذرد. همچنان كه پيش خود گفته‏اى، فقر با ما بهتر از توانگرى با ديگران است. ما براى كسانى كه به ما پناهنده شوند، پناهگاهيم، و براى كسانى كه از ما هدايت‏بجويند، نوريم. ما نگهدار كسانى هستيم كه (براى نجات از گمراهى) به ما متوسل مى‏شوند. هر كس ما را دوست‏بدارد، در رتبه بلند (تقرب به خدا) با ماست، و كسى كه پيرو راه ما نباشد، به سوى آتش خواهد رفت. (51) نمونه ديگر در اين زمينه نامه‏اى است كه امام عسكرى-عليه السلام-به «على بن حسين بن بابويه قمى‏» ، يكى از فقهاى بزرگ شيعه، نوشته است. امام در اين نامه پس از ذكر يك سلسله توصيه‏ها و رهنمودهاى لازم، چنين يادآورى مى‏كند: صبر كن و منتظر فرج باش كه پيامبر فرموده است: برترين اعمال امت من انتظار فرج است.

شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود;همان كسى كه پيامبر بشارت داده كه زمين را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

اى بزرگمرد و مورد اعتماد و فقيه من! صبر كن و شيعيان مرا به صبر فرمان بده! زمين از آن خداست و هر كسى از بندگانش را كه بخواهد، وارث (حاكم) آن قرار مى‏دهد. فرجام نيكو، تنها از آن پرهيزگاران است. سلام و رحمت‏خدا و بركات او بر تو و بر همه شيعيان باد! (52)

6-استفاده گسترده از آگاهى غيبى

مى‏دانيم كه امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غيبى‏برخوردار بودند و در مواردى كه اساس حقانيت اسلام يا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعيت امامت آنان) در معرض خطر قرار مى‏گرفت، از اين آگاهى به صورت «ابزار» هدايت استفاده مى‏كردند. پيشگوييها و گزارشهاى غيبى امامان، بخش مهمى از زندگينامه آنان را تشكيل مى‏دهد، اما با يك مطالعه در زندگانى امام عسكرى چنين به نظر مى‏رسد كه: آن حضرت بيش از امامان ديگر آگاهى غيبى خود را آشكار مى‏ساخته است.

بر اساس تحقيق يكى از دانشمندان معاصر، از كرامات و گزارشهاى غيبى و اقدامات خارق العاده امام عسكرى-عليه السلام-، «قطب راوندى‏» در كتاب «خرائج‏» جمعا چهل مورد، «سيد بحرانى‏» در «مدينة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شيخ حر عاملى‏» در «اثبات الهداة‏» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى‏» در «بحار-الانوار» هشتاد و يك مورد را ثبت كرده‏اند (53) و اين، بخوبى روشنگر فزونى بروز كرامات و گزارشهاى غيبى از ناحيه آن حضرت مى‏باشد.

به نظر مى‏رسد علت اين امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود كه امام يازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مى‏كردند;زيرا از وقتى كه امام هادى از سر اجبار به سامراء منتقل گرديد-به شرحى كه در سيره آن حضرت گفتيم-بشدت تحت مراقبت و كنترل بود، ازينرو امكان معرفى فرزندش «حسن‏» به عموم شيعيان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا اين كار، حيات او را از ناحيه حكومت وقت در معرض خطر جدى قرار مى‏داد. به همين جهت كار معرفى امام عسكرى-عليه السلام-به شيعيان و گواه گرفتن آنان در اين باب، در ماههاى پايانى عمر امام هادى-عليه السلام-صورت گرفت، (54) به طورى كه هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسيارى از شيعيان‏از امامت‏حضرت «حسن عسكرى‏» آگاهى نداشتند. (55)

گويا عامل ديگرى نيز در اين زمينه بى‏تاثير نبوده و آن اعتقاد گروهى از شيعيان به امامت «محمد بن على‏» ، برادر حضرت عسكرى، در زمان حيات امام هادى بوده است. اين گروه بر اساس همين پندار او را در محضر امام هادى احترام مى‏كردند، ولى حضرت با اين پندار مبارزه مى‏كرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمايى مى‏نمود.

پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خيانتكاران و نادانان، همچون «ابن ماهويه‏» ، اين پندار را دستاويز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افكار از امامت‏حضرت عسكرى پرداختند.

اين عوامل دست‏به دست هم داده و موجب شك و ترديد گروهى از شيعيان در امامت آن حضرت در آغاز كار گرديده بود، چنانكه برخى از آنان در صدد آزمايش امام بر مى‏آمدند (56) و برخى ديگر در اين زمينه با امام مكاتبه مى‏كردند (57) . اين تزلزلها و ترديدها به حدى بود كه امام در پاسخ گروهى از شيعيان در اين زمينه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:

«هيچ يك از پدرانم، مانند من، گرفتار شك و تزلزل شيعيان در امر امامت نشده‏اند... » (58)

امام عسكرى براى زدودن زنگار اين شكها و ترديدها، و نيز گاه براى حفظ ياران خود از خطر، و يا دلگرمى آنان، و يا هدايت گمراهان، ناگزير مى‏شد پرده‏هاى حجاب را كنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و اين، از مؤثرترين شيوه-هاى جلب مخالفان و تقويت ايمان شيعيان بود.

«ابو هاشم جعفرى‏» كه قبلا گفتيم يكى از نزديكترين ياران امام بود، مى‏گويد: هر وقت‏به حضور امام عسكرى-عليه السلام-مى‏رسيدم، برهان و نشانه تازه‏اى بر امامت او مشاهده مى‏كردم (59) .

اينك كه انگيزه‏هاى امام در اين زمينه روشن گرديد، چند نمونه از پيشگوييهاى غيبى امام عسكرى-عليه السلام-را از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرانيم:

1- «محمد بن على سمرى‏» كه يكى از نزديكترين و صميمى‏ترين ياران امام بود، مى‏گويد: حضرت عسكرى-عليه السلام-طى نامه‏اى به من نوشت: «فتنه‏اى براى شما پيش خواهد آمد، آماده باشيد» .

بعد از سه روز در ميان افراد بنى هاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آيا اين همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «اين، آن نيست! مواظب باشيد! » . چند روز بعد «معتز» كشته شد! (60)

2-امام حدود بيست روز پيش از قتل «معتز» به «اسحاق بن جعفر زبيرى‏» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مى‏گويد: پس از آنكه «بريحه‏» كشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثه‏اى كه گفته بوديد، رخ داد، اينك چه كار كنم؟ امام پاسخ داد: حادثه‏اى كه گفتم، حادثه ديگرى است! طولى نكشيد «معتز» كشته شد! (61) - «محمد بن حمزه سروى‏» مى‏گويد: توسط «ابو هاشم جعفرى‏» كه از نزديكترين ياران حضرت عسكرى-عليه السلام-بود، نامه‏اى به آن حضرت نوشتم و در خواست كردم دعائى در حق من بكند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به اين زودى تو را بى‏نياز گردانيد. پسر عموى تو «يحيى بن حمزه‏» درگذشت و وارثى ندارد، دارايى او كه صد هزار درهم است‏بزودى به دست تو خواهد رسيد. (62)

4- «ابو هاشم جعفرى‏» مى‏گويد: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگينى غل و زنجير به حضرت شكايت كردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نكشيد از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم! (63)

5- «احمد بن محمد» مى‏گويد: موقعى كه «مهتدى‏» ، خليفه عباسى، شروع به كشتار «موالى‏» كرد، طى نامه‏اى به حضرت عسكرى-عليه السلام-نوشتم: شكر خدا كه خليفه گرفتارى پيدا كرده و فرصت مزاحمت‏به شما را ندارد، شنيده‏ام شما را تهديد مى‏كرده و مى‏گفته: «بايد اينها را از روى زمين بردارم‏» .

امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او كوتاهتر از آن خواهد بود كه اين تهديدها را عملى كند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت كشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه كه امام پيشگويى كرده بود، مهتدى به قتل رسيد. (64) - «جعفر بن محمد قلانسى‏» مى‏گويد: برادرم محمد كه همسرش آبستن بود، نامه‏اى به حضرت عسكرى-عليه السلام-نوشت و خواهش كرد كه حضرت دعا كند زايمان همسرش بى‏خطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنايت مى‏كند، و «محمد» و «عبد الرحمن‏» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زاييد، يكى را محمد و ديگرى را عبد الرحمن نام نهادند. (65)

7- «محمد بن عياش‏» مى‏گويد: چند نفر بوديم كه در مورد كرامات امام عسكرى-عليه السلام-با هم گفتگو مى‏كرديم. فردى ناصبى (دشمن اهل بيت) گفت: من نوشته‏اى بدون مركب براى او مى‏نويسم، اگر آن را پاسخ داد، مى‏پذيرم كه او بر حق است.

ما مسائل خود را نوشتيم. ناصبى نيز بدون مركب روى برگه‏اى كه مطلب خود را نوشت و آن را با نامه‏ها به خدمت امام فرستاديم. حضرت پاسخ سؤالهاى ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت! . ناصبى چون آن را ديد از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانيت‏حضرت را تصديق كرد و در زمره شيعيان قرار گرفت. (66)

8- «اسماعيل بن محمد» مى‏گويد: بر در خانه امام عسكرى-عليه السلام-نشستم. وقتى امام بيرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نيازمندى خويش شكوه كردم و سوگند خوردم كه حتى يك درهم ندارم!

امام فرمود: سوگند ياد مى‏كنى، در صورتى كه دويست دينار در خاك پنهان كرده‏اى؟ ! آنگاه افزود: اين را براى آن نگفتم كه به تو عطائى نكنم، و آنگاه رو به غلام خود كرد و فرمود: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دينار به من داد. خداى‏متعال را سپاس گفتم و بازگشتم.

حضرت فرمود: مى‏ترسم آن دويست دينار را، در وقتى كه بسيار نيازمند آن هستى، از دست‏بدهى. من سراغ دينارها رفتم و آنها را در جاى خود يافتم. جايشان را عوض كردم و طورى پنهان ساختم كه هيچ كس مطلع نشود. از اين قضيه مدتى گذشت. به دينارها نيازمند شدم. سراغ آنها رفتم چيزى نيافتم و اين امر بر من بسيار گران آمد. بعدا فهميدم پسرم جاى آنها را يافته و دينارها را برداشته و برده است! در نتيجه چيزى از آنها به دست من نرسيد و همان طور شد كه امام فرموده بود! (67)

9-شخصى بنام «حلبى‏» مى‏گويد: در سامراء گرد آمده بوديم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسكرى-عليه السلام-) از خانه بوديم تا او را از نزديك ببينيم. در اين هنگام نامه‏اى از حضرت دريافت كرديم كه در آن نوشته بود: «هشدار كه هيچ كس بر من سلام نكند و كسى با دست، به سوى من اشاره نكند، در غير اين صورت جانتان به خطر خواهد افتاد! » در كنار من جوانى ايستاده بود، به او گفتم: از كجايى؟ گفت: از مدينه. گفتم: اينجا چه مى‏كنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» -عليه السلام-اختلافى پيش آمده است، آمده‏ام تا او را ببينم و سخنى از او بشنوم يا نشانه‏اى ببينم تا دلم آرام گيرد، من از نوادگان «ابوذر غفارى‏» (68) هستم. در اين هنگام امام حسن-عليه السلام-همراه خادمش بيرون آمد. وقتى كه روبروى ما رسيد، به جوانى كه در كنار من بود، نگريست و فرمود: آيا تو غفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت «حمدويه‏» چه مى‏كند؟ جوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از اين سخنان كوتاه از كنار ما گذشت. رو به جوان كردم و گفتم: آيا او را قبلا ديده بودى؟ پاسخ داد: خير. گفتم: آيا همين تو را كافى است؟ گفت: كمتر از اين نيز كافى بود! (69)

10-جعفر بن محمد مى‏گويد: امام عسكرى-عليه السلام-در راه حركت مى‏كرد و ما در ركاب او بوديم. من آرزو داشتم كه داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسكرى) آيا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در اين هنگام امام نگاهى به من كرد و با سر اشاره كرد كه: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره كرد كه: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد! (70)

11-على بن محمد بن زياد مى‏گويد: نامه‏اى از طرف حضرت به من رسيد كه: خطرى تو را تهديد مى‏كند، از خانه خارج نشو. در آن روزها يك گرفتارى براى من پيش آمد كه از آن وحشت كردم، نامه‏اى به امام نوشتم و پرسيدم كه: اين همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى كه گفتيم از اين بدتر خواهد بود. طولى نكشيد بخاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقيب قرار گرفتم، و از طرف حكومت‏براى دستگيركننده من صد هزار درهم جايزه اعلام گرديد! (71)

7-آماده‏سازى شيعيان براى دوران غيبت

از آنجا كه غائب شدن امام و رهبر هر جمعيتى، يك حادثه غير طبيعى و نامانوس است و باور كردن آن و نيز تحمل مشكلات ناشى از آن براى نوع مردم دشوار مى‏باشد، پيامبر اسلام و امامان پيشين بتدريج مردم را با اين موضوع آشنا ساخته و افكار را براى پذيرش آن آماده مى‏كردند.

اين تلاش در عصر امام هادى-عليه السلام-و امام عسكرى-عليه السلام-كه زمان‏غيبت نزديك مى‏شد، به صورت محسوسترى به چشم مى‏خورد. چنانكه در زندگانى امام هادى ديديم، آن حضرت اقدامات خود را نوعا توسط نمايندگان انجام مى‏داد و كمتر شخصا با افراد تماس مى‏گرفت.

اين معنا در زمان امام عسكرى-عليه السلام-جلوه بيشترى يافت;زيرا امام از يك طرف، با وجود تاكيد بر تولد حضرت مهدى-عليه السلام-او را تنها به شيعيان خاص و بسيار نزديك نشان مى‏داد و از طرف ديگر تماس مستقيم شيعيان با خود آن حضرت روز بروز محدودتر و كمتر مى‏شد، به طورى كه حتى در خود شهر سامراء به مراجعات و مسائل شيعيان از طريق نامه يا توسط نمايندگان خويش پاسخ مى‏داد و بدين ترتيب آنان را براى تحمل اوضاع و شرائط و تكاليف عصر غيبت و ارتباط غير مستقيم با امام آماده مى‏ساخت، و چنانكه خواهيم ديد اين همان روشى است كه بعدا امام دوازدهم در زمان غيبت صغرى در پيش گرفت و شيعيان را بتدريج‏براى دوران غيبت كبرى آماده ساخت.

اشاره كرديم كه گاهى برخى از شيعيان خاص، موفق به ديدار حضرت مهدى-عليه السلام-مى‏شدند، اينك در اينجا به عنوان نمونه يك مورد از اين ديدارها را مى‏آوريم:

پيشگويى غيبت مهدى (عج)

«احمد بن اسحاق‏»، يكى از ياران خاص و گرانقدر امام عسكرى-عليه السلام-، مى‏گويد: به حضور امام عسكرى-عليه السلام-رسيدم مى‏خواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پيش از سؤال من فرمود:

اى «احمد بن اسحاق‏» ! خداوند از زمانى كه آدم را آفريده تا روز رستاخيز، هرگز زمين را از «حجت‏» خالى نگذاشته و نمى‏گذارد. خداوند از بركت‏وجود «حجت‏» خود در زمين، بلا را از مردم جهان دفع مى‏كند و باران مى‏فرستد و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مى‏سازد.

عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟ حضرت بسرعت‏برخاست و به اطاق ديگر رفت و طولى نكشيد كه برگشت، در حالى كه پسر بچه‏اى را كه حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مى‏درخشيد به دوش گرفته بود.

فرمود: «احمد بن اسحاق‏» ! اگر پيش خدا و امامان محترم نبودى، اين پسرم را به تو نشان نمى‏دادم، او همنام و هم كنيه رسول خداست، زمين را پر از عدل و داد مى‏كند چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. او در ميان اين امت (از نظر طول غيبت) همچون «خضر» و «ذوالقرنين‏» است، او غيبتى خواهد داشت كه (در اثر طولانى بودن آن) بسيارى به شك خواهند افتاد و تنها كسانى كه خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفيق دعا جهت تعجيل قيام و ظهور او مى‏بخشد، از گمراهى نجات مى‏يابند... (72)

پى‏نوشتها:

1) على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ج 3، ص 197-ابن شهراشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 422-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 503-شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 338-طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامية، ص 376-فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ط 1، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1406 ه. ق، ص 274-سيد محسن امين، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه. ق، ج 2، ص 43.

2) ابن شهر اشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 434-محمد بن جرير طبرى، دلائل الامامة، ط 3، قم، منشورات الرضي، 1363 ه. ش، ص 226-مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه. ق، ج 50، ص 251. البته، بر رغم نيت پليد خليفه، هر بار امام رفت و آمد مى‏كرد، هزاران نفر جمعيت مشتاق، در مسير حركت امام اجتماع مى‏كردند، و آن چنان غلغله شادى به راه افكنده و ابراز احساسات مى‏كردند كه از كثرت جمعيت، راهها بند مى‏آمد و عبور و مرور قطع مى‏شد، و به محض آنكه حضرت را مشاهده مى‏كردند سر و صدا خاموش مى‏شد و براى حضرت راه باز مى‏كردند، و پس از عبور امام، وضع به حال طبيعى بر مى‏گشت (ر. ك به: سه ماخذ ياد شده و نيز غيبة شيخ طوسى، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص 29) .

3) در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه با وجود ضعف و تزلزل دستگاه خلافت، و تسلط تركان و موالى بر امور مملكت، چگونه فشار و اختناق در مورد امام به همان شدت ادامه داشت؟

در پاسخ بايد گفت: اگر نگرانى از ناحيه قدرت معنوى امام، منحصر به شخص خليفه يا اطرافيان او بود، كار سهل بود و امام مى‏توانست از راههاى گوناگون، به فعاليت‏سرى بپردازد، ولى اين بيم و نگرانى بر يك طيف وسيع سياسى سايه افكنده بود كه خليفه هم جزئى از آن بود، و اين طيف بقيه سردمداران و همه كسانى را نيز كه به نحوى با حكومت، منافع مشترك داشتند، شامل مى‏شد، به همين جهت مخالفت و اعمال فشار و محدوديت در مورد امام، ويژگى اصلى خط حاكم بر كشور محسوب مى‏شد و حتى با قتل خليفه‏اى، و جايگزينى خليفه‏اى ديگر تغيير نمى‏يافت!

4) مجلسى، بحار الانوار، ج 50، ص 311.

5) مجلسى، همان ماخذ، ص 313.

6) شيخ طوسى، كتاب الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص 134.

7) ابو هاشم جعفرى از نسل جعفر طيار (سمعانى، الانساب، ج 1، ص 67) و اهل بغداد بود و از چهره‏هاى بسيار درخشان و گرانمايه شيعه و از ياران بسيار صميمى امام جواد و امام هادى و امام عسكرى-عليهم السلام-به شمار مى‏رفت و نزد آنان مقام و منزلت والايى داشت (محمد تقى شوشترى، قاموس الرجال، ج 4، ص 255-258) او كه مردى آزاده و شجاع و بى باك بود، در سال 252 ه در بغداد باز داشت، و به زندان سامراء منتقل گرديد (خطيب، تاريخ بغداد، ج 8، ص 369-سمعانى، الانساب، ج 2، ص 67) .

به گفته شيخ طوسى، زندانى شدن او و همراهانش، با قتل «عبد الله بن محمد عباسى‏» مرتبط بوده است (الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص 136) . طبرسى مى‏گويد: او در سال 258 ه. ق با امام عسكرى و گروهى از علويان در زندان بوده است (اعلام الورى، ص 373) . خطيب بغدادى و سمعانى، در گذشت او را در سال 251 نوشته‏اند.

8) ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص 304-شبلنجى، نور الابصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص 166-على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ج 3، ص 222-طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامية، ص 373-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 437.

9) ابن شهر آشوب، همان كتاب، ج 4، ص 433.

10) مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه. ق، ج 50، ص 269.

11) مسعودى، اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المكتبة الحيدرية، ص 243.

12) على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ص 216.

13) شريف القرشى، باقر، حياة الامام الحسن العسكري، بيروت، دار الكتاب الاسلامي، 1409 ه. ق، ص 181.

14) رجال، ط 1، نجف، المكتبة الحيدرية، 1381 ه. ق، ص 427 به بعد.

15) فيلسوفى كه چنين كتابى نوشته بوده، پسر اسحاق كندى بنام «يعقوب‏» بوده است و نه خود اسحاق، و بنا به نوشته «محمد لطفى جمعه‏» ، «اسحاق‏» حاكم كوفه در زمان سه نفر از خلفاى عباسى يعنى مهدى و هادى و هارون بوده است (تاريخ فلاسفة الاسلام في المشرق و المغرب، المكتبة العلمية، ص 1) . گويا نام پدر و پسر با هم اشتباه شده و يا در موقع نقل و استنساخ، نام پسر از قلم افتاده است.

16) الان جئت‏بالحق و ما كان ليخرج مثل هذا الا من ذلك البيت.

17) اين قضيه را ابن شهر اشوب در كتاب «مناقب‏» (ج 4، ص 424) از كتاب «التبديل‏» نوشته ابو القاسم كوفى نقل كرده است. برخى از دانشمندان معاصر، در صحت اين قضيه ابراز ترديد نموده و نوشته‏اند: اين قضيه نشان مى‏دهد كه كندى در يك بى‏ثباتى فكرى به سر مى‏برده و به اسلام عقيده نداشته است، و اين موضوع گرچه امكان پذير است، اما چون تنها در كتاب ابو القاسم كوفى آن هم به صورت مرسل (بدون سند) آمده و ابن شهراشوب نيز از او نقل كرده است، نمى‏توان براى اثبات چنين قضيه تاريخى به آن اكتفا كرد (محمد الصدر، تاريخ الغيبة الصغرى، ص 196) .

اما با توجه به گوشه‏هايى از تفكر كندى كه در كتب مربوط به تاريخ فلاسفه اسلامى آمده، چنين قضيه‏اى بعيد به نظر نمى‏رسد. چنانكه «حنا الفاخورى‏» و «خليل الجر» ضمن تحليل مبانى فكرى و فلسفى وى نوشته‏اند: «... اما گاه شود كه ميان تعليمات فلسفه و آيات قرآن تناقضى مشهود شود، و اين تناقض است كه پاره‏اى را به مخالفت‏با فلسفه واداشته است. كندى حل اين مشكل را در تاويل آيات يافته است. او مى‏گويد: كلمات عربى را يك معناى حقيقى است و يك معناى مجازى، و بدين طريق متفكر مى‏تواند از منطوق برخى آيات، معانى مجازى آنها را از راه تاويل دريابد... » (تاريخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبد المحمد آيتى، تهران، چاپ دوم، كتاب زمان، 1358 ه. ش، ج 2، ص 380) .

18) شبلنجى، نور الابصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص 167. و نيز ر. ك به: ابن شهر اشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 425-على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ج 3، ص 219-ابن حجر الهيتمى، الصواعق المحرقة، قاهرة، مكتبة القاهرة، ص 207-ابن صباغ المالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص 304-305.

19) طبسى، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكري، ط 1، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1371 ه. ش، ص 223-226. و نيز ر. ك به: الشيخ محمد حسين المظفر، تاريخ الشيعة، قم، مكتبة بصيرتى، صفحات: 62، 78، 102.

20) ظاهرا مقصود، احمد بن اسحاق رازى، يكى از بزرگان شيعيان اهل رى، و يكى ديگر از نمايندگان امام عسكرى است. (ر. ك به: حياة الامام العسكري، شيخ محمد جواد طبسى، ص 332) .

21) طوسى، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشى) ، مشهد، دانشگاه مشهد، ص 575-580، حديث 1088-مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، 1395 ه. ق، ج 50، ص 219-323. اين نامه به اختصار در تحف العقول (ص 484) نيز آمده است.

22) طوسى، همان كتاب، ص 580، حديث 1089.

23) طوسى، همان كتاب، ص 580، حديث 1089.

24) نجاشى، فهرست اسماء مصنفى الشيعة، قم، مكتبة الداوري، ص 66-شيخ طوسى، الفهرست، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، 1351 ه. ش، ص 23.

25) طبسي، حياة الامام العسكري، ص 333.

26) ج 50، ص 323.

27) دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضي، 1363 ه. ش، ص 272.

28) طبرسي، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، 1350، ص 257.

29) شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 351-طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص 445-تسترى، شيخ محمد تقى، قاموس الرجال، الطبعة الثانية، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجامعة المدرسين، ج 1، ص 316-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 518.

30) طوسى، اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، 1348 ه. ش، ص 532، حديث 1015-تسترى، همان كتاب، ج 1، ص 315. عمرى بعدها به وكالت از طرف حضرت صاحب الزمان-عج-منصوب گرديد و ما به خواست‏خدا در بخش آينده پيرامون عظمت و فضيلت او سخن خواهيم گفت.

31) ابو الاديان على بصرى، در اواخر قرن سوم هجرى در گذشته و كنيه او در اصل «ابو الحسن‏» بوده است، نامبرده به اين جهت‏به ابو الاديان شهرت يافته بود كه با پيروان تمام دينها مناظره مى‏كرد و مخالفين را مجاب مى‏نمود (مدرس تبريزى، محمد على، ريحانة الادب، چاپ سوم، تهران، كتابفروشى خيام، 1347 ه. ش، ج 7، ص 570) . انتخاب ابو الاديان براى انجام اين ماموريت، نشان مى‏دهد كه حضرت افراد ويژه‏اى را به اين كار مى‏گمارده است.

32) ابن شهر اشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 425-مجلسى، بحار الانوار، ج 50، ص 317-فيض كاشانى، معادن الحكمة في مكاتيب الائمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، ط 2، 1409 ه. ق، ج 2، ص 265.

33) فيض كاشانى، همان كتاب، ص 264-مجلسي، همان كتاب، ص 317.

34) حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، ط 2، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، 1363 ه. ش، ص 486.

35) مجلسى، همان كتاب، ص 331.

36) عثمان بن سعيد بعدها به افتخار نمايندگى امام دوازدهم در غيبت صغرى نائل گرديد و ما به خواست‏خدا در بخش نمايندگان امام دوازدهم شرح حال او را خواهيم نوشت.

37) شيخ طوسى، الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص 214-حاج شيخ عباس قمى، سفينة البحار، تهران، كتابخانه سنائى، ج 2، ص 158.

38) ابن شهر اشوب، مناقب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 427.

39) درباره شخصيت و فضيلت ابوهاشم جعفرى در چند صفحه پيش، توضيح داديم.

40) شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 343-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 439-مسعودى، اثبات الوصية، نجف، المطبعة الحيدرية، 1373 ه. ق، ص 242-سيد محسن امين، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه. ق، ج 1، ص 40-طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامية، ص 372-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 508.

41) ابن شهراشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 431-على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ج 3، ص 218.

42) ابن شهراشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 431-على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ج 3، ص 218.

43) على بن جعفر از دوستداران صميمى و ياران ويژه و بسيار مورد اعتماد امام هادى و امام عسكرى-عليهما السلام-و از كارگزاران آن دو بزرگوار بوده است. او به جرم نمايندگى از طرف امام هادى، توسط متوكل عباسى مدتى زندانى گرديد و پس از آزادى، به امر امام، به مكه رفت و در آنجا مقيم گرديد. گويا او همچنان در مكه بوده كه انفاق او را ابو طاهر ديده است. ر. ك به: شريف القرشى، باقر، حياة الامام العسكري، دار الكتاب الاسلامي، ص 155-156-شيخ طوسى، ماخذ گذشته، ص 212-مامقاني، تنقيح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 2، ص 271-272-شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال كشى) ، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه. ش، ص 523 و 607.

44) طوسى، الغيبة، تهران، مكتبة نينوى الحديثة، ص 212. اين روايت‏با مقدارى تفاوت، در كتاب «مناقب‏» ابن شهر اشوب نيز نقل شده است، ولى به نظر نگارنده آنچه در غيبت‏شيخ طوسى نقل شده به صحت نزديكتر است.

45) على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ج 3، ص 217.

46) على بن عيسى، همان كتاب، ص 216.

47) طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، 1350، ص 257.

48) شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 351-طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامية، ص 445.

49) طبرسى، اعلام الورى، ص 448 و 449.

50) طبرسى، اعلام الورى، ص 448 و 449.

51) ابن شهراشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 435-على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ج 3، 211.

52) ابن شهر اشوب، همان كتاب، ج 4، ص 425-حاج شيخ عباس قمى، الانوار البهية، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 161-تتمة المنتهى، چاپ دوم، تهران، كتابفروشى مركزى، 1333 ه. ق، ص 299 با اندكى اختلاف در الفاظ.

با توجه به اين كه شهادت امام عسكرى-عليه السلام-در سال 260 و در گذشت على بن حسين بابويه در سال 329 يعنى 69 سال پس از شهادت حضرت عسكرى رخ داده، برخى، نگارش چنين نامه‏اى را با عناوينى مانند: بزرگمرد و فقيه و مورد اعتماد من، از طرف امام به وى كه در آن زمان جوانى بيست‏ساله بوده، بعيد شمرده‏اند، مگر آنكه بگوييم: وى در عين جوانى از نظر فضيلت و شخصيت معنوى در چنان رتبه والايى قرار داشته كه شايسته ذكر چنين القابى بوده است (تاريخ الغيبة الصغرى، محمد صدر، الطبعة الاولى، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1392 ه. ق، ص 196) .

53) طبسي، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكري، الطبعة الاولى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1413 ه. ق، ص 121.

54) طبسى، همان كتاب، ص 217.

55) مسعودى، اثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحيدرية، 1374 ه. ق، ص 234.

56) مسعودى، همان كتاب، ص 246.

57) مسعودى، همان كتاب، ص 238.

58) حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانية، 1363 ه. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامي (التابعة) لجماعة المدرسين بقم المشرفة، ص 487.

59) طبرسي، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الكتب الاسلامية ص 375.

60) على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ج 3، ص 207-مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه. ق، ج 50، ص 298.

61) شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 340-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 436-مجلسى، همان كتاب، ص 277-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 506.

62) على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ص 214-شبلنجى، نور الابصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص 168-ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص 303.

63) طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامية، ص 372-ابن شهر اشوب، همان كتاب، ص 432-مسعودى، اثبات الوصية، نجف، المطبعة الحيدرية، 1374 ه. ق، ص 241.

64) طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الكتب الاسلامية، ص 375-مسعودى، همان كتاب، ص 242-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 510-شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتي، ص 344-على بن عيسى الاربلى، همان كتاب، ج 3، ص 204.

65) مسعودى، همان كتاب، ص 241.

66) ابن شهر اشوب، مناقب آل ابي طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 440.

67) ابن صباغ مالكى، الفصول المهمة، ط قديم، ص 303-ابن شهر اشوب، همان كتاب، ص 432-شبلنجي، نور الابصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسيني، ص 167 (با اندكى تفاوت) .

68) غفار نام قبيله ابوذر بود.

69) مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه. ق، ج 50، ص 269.

70) طبسى، شيخ محمد جواد، حياة الامام العسكري، ط 1، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1371 ه. ش، ص 136، به نقل از كتاب الهداية الكبرى تاليف حسين بن حمدان حضينى، ص 386.

71) على بن عيسى الاربلى، كشف الغمة، ج 3، ص 207-مجلسى، بحار الانوار، ج 50، ص 297.

72) صدوق، كمال الدين، قم، مؤسسة النشر الاسلامي (التابعة) لجماعة المدرسين، 1405 ه. ق، ج 2، ص 384 (باب 38) .

درسوگ امام رضا علیه السلام

  • ۷:۱۱ ب.ظ
اسلام> پيامبر و اهل بيت(ع)> امام رضا(ع)> اقامت امام در مرو > شهادت امام

شهادت

 

كتاب: زندگى سياسى هشتمين امام، ص 202

مؤلف: سيد جعفر شهيدى

حكمرانان از نظر برخى فرقه‏هانكته مهمى در اينجاست كه بايد حتما خاطرنشان كنيم. برخى از فرقه‏هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و بهيچوجه نمى‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و يا بر ضدشان قيام كرد. ديگر فرق نمى‏كند كه ماهيت‏حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترين گناهان شود و يا هتك مقدسات كند.

معناى اين عقيده آن است كه حاكم هر چند بيگناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وى حرام است.

اين مساله جزء معتقدات برخى از فرقه‏هاى اسلامى است مانند: اهل حديث، عامه اهل سنت، چه پيش و چه بعد از امام اشعرى كه خود او نيز به همين مطلب عقيده‏مند بود.

براى تاييد اين عقيده احاديثى هم به پيغمبر(ص) نسبت داده‏اند، ولى متوجه نبودند كه اين بر خلاف نص صريح قرآن و حكم عقلى و وجدان مى‏باشد.

بازتاب اين اعتقاداين باورداشت‏بازتاب گسترده‏اى بر انديشه‏هاى نويسندگان، مورخان و حتى علما و فقهايشان بر جاى نهاده كه به موجب آن خود را مجبور مى‏ديدند كه لغزشها و جنايات حكام را بپوشانند و يا توجيه و تاويل نمايند. ... 

درسوگ مظلومه تاریخ امام حسن مجتبی علیه السلام

  • ۷:۱۱ ب.ظ
اسلام> پيامبر و اهل بيت(ع)> امام حسن(ع)> از صلح تا شهات >وصيت به برادر

زندگانى امام حسن مجتبى عليه السلام ص 447

مؤلف: سيد هاشم رسولى محلاتى

وصيت وشهادت

وصيت امام حسن به برادرش حسين(ع)

و اين هم وصيتى است كه از امالى شيخ(ره)نقل شده كه به برادرش امام حسين(ع) فرمود:

«هذا ما اوصى به الحسن بن على الى اخيه الحسين بن على: اوصى انه يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، و انه يعبده حق عبادته، لا شريك له فى الملك، و لا ولى له من الذل، و انه خلق كل شى‏ء فقدره تقديرا، و انه اولى من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوى، و من تاب اليه‏اهتدى.

فانى اوصيك يا حسين بمن خلفت من اهلى و ولدى و اهل بيتك ان تصفح عن مسيئهم، و تقبل من محسنهم، و تكون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننى مع رسول الله صلى الله عليه و آله فانى احق به و ببيته، فان ابوا عليك فانشدك الله بالقرابة التى قرب الله عز و جل منك و الرحم الماسة من رسول الله صلى الله عليه و آله ان تهريق فى محجمة من دم، حتى نلقى رسول الله صلى الله عليه و آله فنختصم اليه و نخبره بما كان من الناس الينا بعده‏» ثم قبض(ع) (1)

(اين است آنچه وصيت مى‏كند بدان حسن بن على به برادرش حسين بن على: وصيت مى‏كند كه گواهى دهد معبودى جز خداى يكتا نيست كه شريك ندارد، او پرستش مى‏كند او را بدان جهت كه شايسته پرستش است، شريكى در سلطنت ندارد و سرپرستى از خوارى براى او نيست، و براستى كه هر چيزى را او آفريده و بخوبى و به طور كامل اندازه‏گيرى آن را مقدر فرموده، و شايسته‏ترين معبود، و سزاوارترين كسى است كه او را ستايش كنند، هر كه فرمانبردارى او كند راه رشد را يافته، و هر كس كه نافرمانيش كند به گمراهى و سرگشتگى افتاده و هر كس به سوى او بازگردد راهنمايى گشته است.

من تو را سفارش مى‏كنم اى حسين به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت كه از بدكارشان درگذرى، و از نيكوكارشان بپذيرى، و براى آنها جانشينى و پدرى مهربان باشى، و ديگر آنكه مرا با رسول خدا ...

نماز و تاثیرات علمی نماز

  • ۵:۴۹ ب.ظ

 تاثیرات علمی نماز در انسان

آنگونه كه از تصاوير به دست آمده از ميدان مغناطيسي زمين پيداست،به طور شگفت‌انگيزي اگر انسان در هر نقطه از زمين رو به قبله بايستد،ميدان مغناطيسي بدنش بر ميدان مغناطيسي زمين منطبق مي‌گردد و در مدتي كه در نماز است ميدان بدنش منظم مي‌شود ياد آوري ميكنيم بيان نتايج مثبت تحقيقات علمي در رابطه با هريك از مسائل شرعي بدان معني نيست كه دليل حتمي و قطعي و نهايي انجام يك فريضه را كشف كرده باشيم نه منظور اين است يكي از فوايدي كه بشر با آن دانش محدود خود در را بطه با يك فريضه ديني كشف كرده است اين است و اين قبيل مسائل براي كساني كه خود را بسيار روشن فكر ! تصور مي كردند و گاها بسياري از اعمال را كه دليلش را نمي فهمند انكار مي كنند بسيار مفيد است نه آنها كه به كلام وحي و رسول خدا باور دارند و به انچه تكليف آنهاست عمل مي كنند حتي اگر علم امروز تصور كند اين اعمال براي انسان مضر است.

تاثیر نماز برفشار خون...

افزايش فشارخونيكي از شايع ترين دلايل مراجعه به پزشك در سرتاسر دنياستبه علت عوارض خطرناك و متعددي كه اين بيماري براي بسياري از اعضاي بدن از جمله قلب، مغز، كليه و چشم و .. دارد، سعي و اهتمام فراواني در دانش پزشكي براي پيشگيري و كنترل اين بيماري وجود دارد... 

 

امر به معروف در نهضت‏ حسينى عليه السلام

  • ۴:۴۰ ب.ظ
امر به معروف در نهضت‏ حسينى عليه السلام

زائر در سفر معنوى زيارت به ديدار آمران به معروف و الگوهاى نهى از منكر مى‏رود و گامهاى بلند آنان در جهت پاسدارى از ارزشها را يادآور مى‏شود. از اين مقال به نمونه‏هايى از «معروف‏گرايى‏» و «منكرستيزى‏» از درسهاى «مكتب زيارت‏» آشنا مى‏شويم.

امام حسين(ع) در بيان هدف خودش از نهضت الهى و عظيم عاشورا از امر به معروف و نهى از منكر ياد مى‏كند و مى‏فرمايد: و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر: من بدين هدف (از مدينه) بيرون آمدم كه امت جد خويش را اصلاح نمايم و تصميم دارم امر به معروف و نهى از منكر كنم.

جهت معرفى امر به معروف و نهى از منكر به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم.

الف) نهى از همكارى با ستمگران

1. امام صادق(ع) به يكى از شيعيان خود به نام «عذافر» فرمود: بلغنى انك تعامل «ابا ايوب‏» و «ابا الربيع‏» فما حالك اذا نودى بك فى اعوان الظلمة: به من اينگونه خبر رسيده كه با «ابى ايوب‏» و «ابا الربيع‏» همكارى مى‏كنى! حالت چگونه خواهد بود اگر تو را در قيامت در رديف همكاران ظالمان صدا بزنند.

چون «عذافر» چهره در هم كشيد.

حضرت فرمود: من تو را به چيزى ترساندم كه خداوند مرا به او ترسانده است. ...

عید غدیر خم مبارک

  • ۱۰:۱۲ ب.ظ

عید غدیر خم

معبد مهر ورجوی


«غدير» در زبان عربي به معني گودال و «خم» ناممحلي نزديك منطقة «جحفه» است. كه در آن روزگار چشمه‌اي روان و درختاني كهنسال داشت. به دليل موقعيت سوق الجيشي «غدير خم» حاجيان شهرها و سرزمين‌هاي مختلف عربستان پساز انجام مناسك حج و هنگام بازگشت به شهر و ديارشان در اين منطقه از هم جدا ميشدند. آنچه نام اين محل را در تاريخ اسلام مهم و به يادماندني كرده است به سال دهمهجري و تصميم  پيامبر اسلام (ص) براي زيارت خانه خدا و به جا آوردن مراسم حج واعلام ايشان مبني بر اينكه امسال آخرين حج ايشان خواهد بود، برمي‌گردد. لذا مردمشهرها و مناطق مختلف عربستان به وسيله قاصداني از اين امر مطلع شدند.
در پي اينفراخوان پيامبر اسلام(ص) با اجتماع عظيمي از مردم، مدينه را به قصد مكه تركفرمودند. اجتماع باشكوهي از مسلمانان آن سال در مراسم حج شركت كردند؛ كه آن سال حجهالوداع پيامبر(ص) بود. پس از پايان مراسم حج پيامبر(ص) دستور دادند كه حجاج بايدحركت كنند تا در غدير خم حاضر باشند. همچنين پيامبر به 12 هزار نفر از حجاج يمنكه مسيرشان متفاوت بود – دستور دادند همراه حجاج به غدير خم بيايند. در مسير بازگشتحجاج، جبرئيل بر پيامبر وارد و اين آيه را نازل كرد: «هان! اي پيامبر! آنچه را كهاز سوي پروردگارت به تو نازل شده است تبليغ كن و اگر چنان نكني پيام رسالت را انجامنداده اي و خداوند تو را از مردم حفظ مي فرمايد.» ( سوره مائده، آيه 67 )
در پيابلاغ اين دستور پيامبر دستور توقف كاروان حجاج را در منطقه غدير خم دادند و امرفرمودند كساني كه جلوتر هستند بازگردند و كساني كه عقب مانده اند به اجتماع حجاج درغدير خم برسند. اجتماعي كه تعداد آن را بين نود تا صد و بيست هزار نفر ذكركرده‌اند. پيامبر اسلام (ص) در آن روز گرم سوزان بر بالاي منبري از جهاز شتران درحالي كه حضرت علي (ع) در كنار ايشان قرار داشت خطبه اي ايراد فرمودند. پيامبر(ص) دراين خطبه با ستايش و حمد خدا شروع و حديث ثقلين را بيان فرمودند سپس در حالي كه دستحضرت علي (ع) را بلند نمودند تا همه مردم ايشان را دركنار رسول خدا مشاهده نمايند،از مردم پرسيدند: «اي مردم آيا من از خود شما بر شما اولي و مقدم‌ نيستم؟» مردمپاسخ دادند: «بله اي رسول خدا.» حضرت در ادامه فرمودند: « خداوند ولي من است و منولي مؤمنين هستم و من نسبت به آنان از خودشان اولي و مقدم مي باشم.» آنگاه فرمودند: «پس هر كس كه من مولاي او هستم علي مولاي اوست.» سه بار اين جمله را بيان كردند وفرمودند: « خداوندا، دوست بدار و سرپرستي كن، هر كسي كه علي را دوست و سرپرست خودبداند و دشمن بدار هر كسي كه او را دشمن دارد و ياري نما هر كسي كه او را ياري مينمايد و به حال خود رها كن، هر كس كه او را وا مي گذارد.» پس خطاب به حجاج فرمودند: «اي مردم حاضرين به غايبين اين پيام را برسانند.» هنوز اجتماع متفرق نشده بود كهبار ديگر جبرئيل بر پيامبر وارد و اين آيه را نازل كرد: «امروز دين شما را به كمالرساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و دين اسلام را بر شما پسنديدم.» ( سوره مائده،آيه 3 )
سپس پيامبر دستور داد كه مردم با حضرت علي (ع) بيعت كنند. مردم دستهدسته به خيمه پيامبر(ص) كه حضرت علي (ع)  در آن بود وارد و با حضرت علي(ع) بيعتكردند و به ايشان تبريك مي‌گفتند. ابوبكر، عمر، طلحه و زبير جزو اولين بيعت كنندگانبودند و عمر، خطاب به حضرت علي (ع) گفت: «بر تو گوارا باد اي پسر ابي طالب، تومولاي من و مولاي هر مرد و زن با ايمان گشتي.» مراسم بيعت با حضرت علي (ع) سه روزبه طول انجاميد. حسان بن ثابت انصاري در آن روز دربارة اين انتخاب و امامت وجانشيني حضرت علي (ع) ابياتي را سرود.
حديث غدير توسط 110 تن از صحابه مثلابوبكر، عمر، عثمان، عمار ياسر، ام سلمه، ابوهريره، سلمان، زبير، زيدبن ارقم،ابوذر، عباس بن عبدالمطلب، جابر عبدالله انصاري و 83 تن از تابعين مثل سعيد بن جبيرو عمربن عبدالعزيز نقل شده است. پس از تابعين نيز 360 تن از محدثان، حديث غديررا درآثار خويش نقل نموده اند كه سه تن از آنان صاحبان «صحاح سته» ( ششگانه ) هستند.
علماي شيعه همگي غدير را حديثي متواتر دانسته اند. مورخي مثل يعقوبي كه اولينكتاب تاريخ عمومي را در جهان اسلام نوشته نيز واقعه غدير را ذكر كرده است. همچنينمورخاني مثل محمد بن جرير طبري، ابن اثير، سيوطي، شهرستاني، ابونعيم اصفهاني اينواقعه را بيان كرده اند و حتي برخي از آنان كتاب هاي مستقل در باب غدير تأليفكرده‌اند مثل «الولايه في طرق حديث الغدير»  اثر محمد بن جرير طبري.
عيد غديرخم بزرگترين عيد در نزد ائمه (ع) و شيعيان آنان بوده است و در طول تاريخ همواره آنرا گرامي داشته‌اند.
«
در كتاب ثوب الاعمال شيخ صدوق باسندش به حسن بن راشد آمدهكه گفته است: به امام صادق (ع) گفتم: آيا براي مؤمنان عيد ديگري جز جمعه و فطر وقربان وجود دارد؟ فرمودند: آري. روزي و عيدي كه از همه بزرگتر است و آن روزي است كهامير المؤمنين علي (ع) را بر پا داشتند و رسول خدا (ص) پيمان ولايت او را بر عهدهزن و مرد مسلمان در محل غدير خم نهاد، پرسيدم كدام روز هفته بوده است؟ فرمودند: روزدر سال ها تغيير مي كند، آن روز، روز هجدهم ذي الحجه است....»
منابع:
1- 
قرآن
2- 
دايره المعارف تشيع، جلد ششم، تهران: نشر شهيدمحبي، 1376.
3- 
دشتي، محمد، جايگاه غدير، قم: مؤسسه فرهنگي تحقيقاتياميرالمؤمنين (ع)، 1380
4- 
دواني،علي، غدير خم: حديث ولايت، تهران: نشر مطهر، 1383.
5- 
رضواني، علي اصغر، غدير شناسي و پاسخ به شبهات، قم: مسجد مقدس صاحبالزمان ( جمكران )، 1384.

اعمال روز عرفه

  • ۱۲:۷ ق.ظ
 اعمال روز عرفه

شب نهم از شب‎های متبرك و شب مناجات با قاضى الحاجات است و توبه در آن شب مقبول و دعا در آن مستجاب است. عبادت در این شب، اجر صد و هفتاد سال عبادت را دارد. براى شب عرفه چند عمل وارد شده است:

1- دعایی که با با این عبارت آغاز می‎شود، خوانده شود اَللّهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى وَ عالِمَ كُلِّ خَفِیَّةٍ وَ مُنْتَهى كُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً كه روایت شده هر كس آن را در شب عرفه یا در شب‎هاى جمعه بخواند خداوند او را بیامرزد.

2- [به نقل كفعمى ] تسبیحات عشر را كه در اعمال روز عرفه آمده است را هزار مرتبه خوانده شود .

3- دعاء اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ را كه در روز عرفه و شب و روز جمعه نیز وارد است، خوانده شود.

4- زیارت امام حسین علیه السلام .

اعمال روز عرفه

روز نهم روز عرفه و از اعیاد عظیمه است اگرچه به اسم عید نامیده نشده است . عرفه روزى است كه حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فرا خوانده و سفره های جُود و احسان خود را براى ایشان گسترانیده و شیطان در این روز خوار و حقیرتر و رانده‎تر و خشمناك‎ترین اوقات خواهد داشت و روایت شده كه حضرت امام زین العابدین علیه السلام در روز عرفه صدای سائلی را شنید كه از مردم تقاضای کمک مى‎نمود. امام به او فرمود: واى بر تو آیا در این روز از غیر خدا تقاضا مى‎كنى؟ حال آن كه در این روز امید مى‎رود که بچه‎هاى در شكم هم از فضل خدا بی نصیب نمانند و سعید شوند.

براى این روز اعمالی ذکر شده است:

1- غسل که مستحب است قبل از زوال انجام شود .

2- زیارت امام حسین علیه السلام ،

كه از هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد بالاتر است و احادیث، در كثرت فضیلت زیارت آن حضرت در این روز متواتر است و اگر كسى توفیق یابد كه در این روز در تحت قُبّه مقدّسه آن حضرت باشد ثوابش كمتر از كسى كه در عرفات است نیست.

3- بعد از نماز عصر پیش از آن كه مشغول به خواندن دعاهاى عرفه شود در زیر آسمان دو ركعت نماز بجا آورد و نزد حق تعالى به گناهان خود اعتراف و اقرار کند تا به ثواب عرفات رستگار شود و گناهانش آمرزیده گردد. پس چون وقت زوال شد زیر آسمان رَوَد و نماز ظهر و عصر را با ركوع و سجود نیكو به عمل آورد و چون فارغ شود دو ركعت نماز اقامه كند. در ركعت اوّل بعد از حمد، توحید و در دوم بعد از حمد، قُل یا اَیُّهَا الْكافِروُنَ خوانده شود. و بعد از آن چهار ركعت نماز گزارد که در هر ركعت بعد از حمد، توحید پنجاه مرتبه بخواند. كه این نماز، همان نماز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است .

4- شیخ كفعمى در مصباح فرموده مستحب است روزه روز عرفه براى كسى كه ضعف پیدا نكند و مانع دعا خواندن او نشود.

5- مستحب است غسل پیش از زوال و زیارت امام حسین علیه السلام در روز و شب عرفه .

6- تسبیحات حضرت رسول صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله در روز عرفه .

منبع:   http://tabrizi.org/fa/2009/11/14/arafe/

سالروز شهادت امام جواد (ع) بر عموم مسلمانان تسلیت باد.

  • ۳:۴۰ ب.ظ

چگونگى شهادت

كتاب: زندگانى امام جواد (ع) ص 126

در مورد شهادت امام جواد ( عليه السلام) يك دسته از روايات مى‏گويند آن حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت. ولى روايتى ديگر مى‏گويد: بعد از آنكه معتصم امام را به بغداد طلبيد... به وسيله «اشناس» شربتى از پرتقال براى امام فرستاد و اشناس به او گفت: پيش از شما اميرالمؤمنين به احمد بن ابى داوود و سعيد بن خضيب و گروهى از بزرگان از اين شربت نوشانيده و امر كرده است شما هم آن را با آب يخ بنوشيد. اين بگفت و يخ آماده كرد. امام فرمود: در شب آن را مى‏نوشم. اشناس گفت: بايد خنك نوشيده شود و الان يخ آن آب مى‏شود و اصرار كرد و امام ( عليه السلام) با علم به عمل آنان آن را نوشيد» .

در جاى ديگرى آمده است كه ابن ابى داوود بعد از ماجرايى مربوط به قطع دست سارق كه امام ( عليه السلام) ديگران را مجاب كرد و معتصم به سخن امام عمل كرد و حرف ديگران را رد كرد، معتصم را به كشتن امام تحريك كرد. ابن ابى داوود مى‏گويد: «پس به معتصم گفتم: خير خواهى براى اميرالمؤمنين بر من واجب است و من واجب است و من در اين جهت سخنى مى‏گويم كه مى‏دانم با آن به آتش (جهنم) مى‏افتم!

معتصم گفت: آن سخن چيست؟

گفتم: (چگونه) اميرالمؤمنين براى امرى از امور دينى كه اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع كرد و حكم آن حادثه را از آنان پرسيد و آنان حكم آن را به طورى كه مى‏دانستند گفتند و در مجلس، اعضاى خانواده اميرالمؤمنين و فرماندهان و وزراء و دبيران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه كه در مجلس مى‏گذشت گوش مى‏دادند... آنگاه به خاطر گفته مردى كه نيمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مى‏كنند او از اميرالمؤمنين شايسته‏تر به مقام او است، تمامى سخنان آن علماء و فقهاء را رها كرد و به حكم آن مرد حكم كرد؟ !

پس رنگ معتصم تغيير كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر اين خير خواهيت به تو پاداش نيك عطا كند!

پس در روز چهارم يكى از دبيران وزرايش را مأمور كرد تا ابوجعفر ( عليه السلام) را به منزل خود دعوت كند، او چنين كرد ولى ابوجعفر ( عليه السلام) نپذيرفت و گفت: تو مى‏دانى كه من در مجالس شما حاضر نمى‏شوم. آن شخص گفت: من شما را براى ضيافتى دعوت مى‏كنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذارى و من با ورود شما به منزلم متبرك شوم. و فلان بن فلان از وزراى خليفه دوست دارد خدمت شما برسد.

پس آن حضرت ( عليه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسموميت كرد و مركب خود را طلبيد. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( عليه السلام) فرمود: بيرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است!

پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اينكه رحلت نمود.

هدف خداوند از خلقت انسان وجهان چیست؟

  • ۹:۱۲ ب.ظ

بسمه تعالی

هدف خداوند از خلقت انسان وجهان چیست؟

 

انسان؟!

سالها فـکر من اینست وهمه شب سخنم                  که چـرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کـــجا آمده ام  آمدنم  بهـــر چه بود                   به کــجا میــروم  آخر  ننمائی  وطنم

من بخود نامدام اینجا که بخود باز روم                 آنکه آورد مـــــرا باز برد تا وطــــنم

 

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ ﴿115﴾ مومنون

آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‏ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمى‏شويد (115)

مقدمه :  به من میتوانی بگویی نبین چشمانم را میبندم ،به من میتوانی بگویی نگو دهانم را میبندم .اما به من نمیتوانی بگویی که فکر نکن زیرا اندیشیدن وفکر کردن بطور فطری وبصورت طبیعی وذاتی  دراندرون من در جریان است وهرگز خاموشی ندارد وموجد وموجب حیات من است پس کسی مرا بیش از دیگران دوست تر میدارد که بهتر وبیشتر از دیگران به سوال من جواب داده ومرا قلباً وعقلاً قانع سازد تا بتواند تلاطم امواج درونی مرا مطیع اندیشه ها ودستورات وخواسته های خویش نماید (مَن علّمَنی حَرفاً فَقَد صیّرنی عبداَ حضرت علی (ع))

دانستن هدف باعث میشود که نگاه انسان به زندگی نگاه کاملی باشد یعنی زندگی وقتی کمال پیدا میکند که انسان هدف زنده بودن خود را در یابد .لذا ندانستن هدف یعنی نه مرگ نه زندگی بلکه (مرگ تدریجی یک انسان زنده ) چرا که زندگی با یک نگاه ناقص مثل یک فیلم ناقص یا یک ساختمان ناقص ویا مثل یک عمل جراحی ناقص میماند ودر اینجا این انسان است که ناقص میماند ونقص دردی است که تنها درمانش تکمیل وبه اتمام رساندن آنست .

سئوال مهم دیگر اینست که انگیزه  این سوال درانسان چیست ؟ وچرا اساساً انسان علاقه مند است که سقف فلک را بشکافد تا جواب معماهای هستی ووجود خویشتن را در یابد؟ اگر بگوییم که فلسفه خلقت انسان کمال است تا از قوه به فعل برسد باز میپرسد که چرا خداوند حکیم ورحیم وعادل انسان را در حد کمال خلق نکرده وچرا اورا در رنج وسختی وعذاب وبلایا آزمایش میکند ؟خلاصه اینکه اگر به یک سوال او جواب بدهید سیصد سوال دیگر از همین جوابتان برای شما مطرح میکند که شاید از جواب اولی تان هم پشیمان بشوید .مثلاً اگر بگویید که خداوند ما را برای عبادت خلق کرده است

((وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ ﴿56﴾

و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند (56) الزاریات ))  

میگوید او که بی نیاز وصمد است:

(( قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿1﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿2﴾ ))

ما هم که از عبادت چیزی نمی فهمیم آیا در این صورت فلسفه خلقت مخدوش نمیشود ؟مخصوصاً برای کسانی که از عبادت لذت نمیبرند وبه معراج نمیرسند (نماز معراج مومن است (پیامبر اکرم (ص))خلاصه اگر همین طور ادامه بدهیم یکصدو بیست تن کاغذ وچهار تن جوهر حیف ومیل خواهد شد به اضافه وقت گرانبهای شما وحوصله واعصاب ناکارآمد ما که ادعای هدایت شما را داریم ومثل خر در گِل فرو رفته ایم .

آیا ما باید بدانیم که چرا خلق شده ایم ؟این سوال به چه دردی میخورد ؟ وکدام یک از مشکلات ما را حل میکند ؟آنچه به انسان هویّت میبخشد اعتقاد درونی وتمایلات باطنی اوست که مربوط به جنبه روانی وروحانی انسان میشود وانسان وقتی میتواند در زندگی برای خودش هدف تعیین کند که فلسفه وجودی خویش را بداند وقطعا ً وقتی که خودش را بیشتر بشناسد خالق خویش را نیز به مراتب بیشتروبهتر خواهد شناخت .لذا برای تعیین مسیر وسرنوشت خود مهمترین سوالی که به ذهنش خطور میکند این است که «هدف خداوند از خلقت انسان وجهان چیست؟» جواب این سوال کلید معماهای بسیاری است که انسان را از اسفل سافلین تا احسن الخالقین سیر میدهد .

 ادامه...

ویژه نامه بهاییت از آغاز تا کنون

  • ۱۲:۴۷ ب.ظ

پیشینه تاریخی بهائیت  

 

زمان حاکمیت صفویه(دولت صفویه نخستین دولت متمرکز ایرانی است که با گزینش مذهب تشیع به عنوان مذهب ونظام حقوقی رسمی کشور ایران را از جهت سیاسی و فرهنگی از اکثریت مسلمانان که سنی مذهب بودند استقلال بخشید .به این ترتیب فقه امامیه به عنوان نظام حقوقی رسمی کشور امکانی جدید برای رشد وشکوفایی یافت و به خصوص از این جهت که امکان اجرای عملی بسیاری از احکام فراهم آمده بود در بخشهایی که پیشتر امکان توسعه نیافته بود رو به گسترش نهاد .به عنوان نمونه پرداختن به موضوعاتی در حوزه حقوق عمومی ومباحثی چون قضا،اجرای حدود ،مالیاتهاو….در این دوره مجال گسترش یافت .همچنین با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از فقهای امامیه مشارکت در بخشی از حاکمیت را پذیرا شدند ،تعامل فقها وحاکمیت منشا آثار جدیدیدر اندیشه و عمل گردید .بررسی تحولات فقه امامیه در این دوره از این جهت که آغاز حضور رسمی فقه شیعه در حاکمیت می باشد حائز اهمیت است .به ویژه اینکه در دوره های بعدی و به خصوص در عصر جمهوری اسلامی این حضور گسترش یافته است.همچنین دوره صفویه از آن جهت که فرصت بسیار مناسبی را برای فعالیت علمی علمای شیعه فراهم آورده بود نیز در خور برسی است .لذا برای درک صحیح سیر تحولات تاریخی فقه امامیه ،مطالعه این دوره اهمیتی مضاعف دارد.در این تحقیق سعی بر آن است که دوره صفویه، از منظر تحولاتی که در حیطه فقه امامیه و نظام حقوقی ایران رخ داده است مورد مطالعه قرار گیرد منبع) که تفکر شیعه پس از قرن ها از حاشیه به هسته قدرت سیاسی راه یافته بود، چندین جریان شبه مذهبی از دل این تفکر سربرآورده و به نوعی مدعی حکومت و قدرت شدند. تأمل در این جریان ها به خوبی نشان می دهد که چگونه با یکدیگر در ارتباط بوده و یکی جای خود را به دیگری سپرده است. نخستین این جریان ها، جریان اخباری گری است. دغدغه مهم مکتب اخباری متوجه آن بود که وظیفه مجتهد را انکار و نقش علما را چه از لحاظ عقیدتی چه از جهت عملی محدود کند. آیت الله وحید بهبهانی با ترویج مکتب اصولی خود، مبارزه ای سنگین علیه اخبارییون(اخباريون واصوليون چه كساني بودند ؟) شروع کرد. در آستانه ورود به عصر قاجار، از دل جریان اخباری یا حداقل در تناسب و ارتباط با آن جریانی دیگر توسط شخصی به نام شیخ احمد احسایی به راه افتاد که بعدها نام فرقه یا مکتب شیخیه به خود گرفت. احسایی کم کم عقایدی پیدا کرد که موجبات مخالفت علما و در نهایت، تکفیر وی از جانب برخی از آنان از جمله ملا محمدتقی برغانی ، ملا آقا دربندی و ابراهیم بن سید محمدباقر را برانگیخت. . اصول عقاید شیخیه به صورت خلاصه از قرار ذیل است:

1. ائمه اثناعشر یعنی علی با یازده فرزندانش مظاهر الهی و دارای نعوت و صفات الهی بوده اند.
2. از آن جا که امام دوازدهم در سنه 260 ه.ق. از انظار غائب گردید و فقط در آخرالزمان ظهور خواهد کرد برای این که زمین را پر کند از قسط و عدل بعد از آن که پر شده باشد از ظلم و جور و از آن جا که مؤمنین دائماً به هدایت و دلالت او محتاج می باشند و خداوند به مقتضای رحمت کامله خود باید رفع حوائج مردم را بنماید و امام غایب را در محل دسترس ایشان قرار دهد بناء براین مقدمات همیشه باید ما بین مؤمنین یک نفر باشد که بلاواسطه با امام غایب اتصال و رابطه داشته واسطه فیض بین امام و امت باشد. این چنین شخصی را به اصطلاح ایشان شیعه کامل گویند.

3. معاد جسمانی وجود ندارد و فقط چیزی که بعد از انحلال بدن عنصری از انسان باقی می ماند جسم لطیفی است که ایشان جسم هور قلیائی گویند. بنابر شیخیه به چهار رکن از اصول دین معتقدند از این قرار: 1. توحید.2. نبوت.۳. امامت.4. اعتقاد به شیعه کامل.

 

پس از شیخ احمد احسایی، شاگرد جنجالی وی، سید کاظم رشتی راه و فکر وی را ادامه داد. در حقیقت او بود که رسماً فرقه شیخیه را بنیان نهاد که یکی از مبانی آن، اعتقاد به رکن رابع بود و این اعتقاد کم کم زمینه ساز فرقه بابیه شد که مورد تکفیر عالمان دینی قرار گرفت. در هنگام مرگ سید کاظم رشتی، علاوه بر باب، دو تن دیگر که از قضاء هر دوی آنها علیه باب بودند مدعی جانشینی وی بودند: اول، ملا محمد ممقانی از پیروان میرزا شفیع تبریزی، که در تبریز به قتل باب فتوی داده بود و حاجی محمدکریم خان که در کرمان به کشتن دو مبلغ بابی فتوی داده بود و به تقاضای ناصرالدین شاه رساله ای در ردّ دعاوی باب تألیف کرد. شروع فتنه باب در زمان محمدشاه است. قیام بابیه و خلف آن بهایی گری سریع و با خون ریزی بسیار و نیز با واکنش صریح و عمومی عالمان دینی همراه بوده است. بابی گری در تمام مراحل رشد عقیدتی خود ضرورتاً مخالف اسلام بوده و پذیرش آن مستلزم نفی و لغو خاتمیت اسلام می باشد. بابی گری راه تاریخی خود را در ازلی گری و بهایی گری ادامه داد. البته ازلی گری از لحاظ اهمیت پس از بهایی گری قرار دارد، در عین حال، هر سه این گروه ها، دشمنی با عالمان دینی را سرلوحه کارشان قرار داده بودند.

آنها با تفکراتی غالیانه و مغایر با تمام آموزه های ادیان الهی دینی بشر ساز را ارائه کردند .به عنوان نمونه باب و بهاء خود را بالاتر از تمامی انبیاء الهی دانسته و در جای جای آثار خویش خود را دارای مقام ربوبیت و الوهیت قلمداد کرده اند. دین اسلام را نسخ شده پنداشته و دوران آن را خاتمه یافته معرفی کردند. این فرقه ها همواره از سوی استعمار که در ستیزی دائمی با اسلام و تشیع قرار دارند حمایت و پشتیبانی می شدند اگر چه روش منطقی علما در رویارویی با گروه ها و فرقه ها و اندیشه های انحرافی و پاسخ گویی به شبهه ها سبب شد آن همه هیاهو و غبارانگیزی فرو بنشیند و دستهای خارجی فتنه انگیز و غائله آفرین رو شوند و از هدفهای شوم آنان پرده برداشته شود و مردم آگاهانه از دور فرقه سازان و شبهه افکنان پراکنده شوند و اسلام ناب تواناتر از همیشه به راه خود ادامه دهد و به دلهای مشتاق راه یابد و دگرگونی بیافریند.

چنانچه بیان شد زمینه اصلی پیدایش بابیت و درادامه آن بهائیت تفکرات شیخیه بود که شیخ احمد احسایی وشاگرادنش بنیان نهادند.این تفکرات راه را برای ادعاهای غالیانه و افراطی باب و بهاء آماده کرد.
از جمله انحرافاتی که این دوفرقه ایجاد کردند سوء استفاده از اندیشه مهدویت می باشد و بسیاری از افراد ساده اندیش و بی اطلاع را به گرد خویش جمع نمودند.
بابیه و بهائیت همواره از سوی استعمارو بیگانگان حمایت و پشتیبانی می شوند . در ادامه به مختصری از این فرقه ها اشاره می کنیم.
بابیه: بنیانگذار فرقه بابیه سیدعلی محمد شیرازی است. از آنجا که او در ابتدای دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را طریق ارتباط با امام زمان می دانست، ملقب به «باب » گردید و پیروانش «بابیه » نامیده شدند. سید علی محمد در سال 1235 ق. در شیراز به دنیا آمد. در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسائی(بنیانگذار شیخیه) و شاگردش سیدکاظم رشتی بود و لذا سید علی محمد از همان دوران با شیخیه آشنا شد، به طوری که چون سید علی محمد در سن حدود نوزده سالگی به کربلا رفت در درس سید کاظم رشتی حاضر شد. در همین درس بود که با مسائل عرفانی و تفسیر و تاویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا گردید. قبل از رفتن به کربلا، مدتی در بوشهر اقامت کرد و در آنجا به «ریاضت کشی » پرداخت. پس از درگذشت سیدکاظم رشتی تا مریدان و شاگردان وی جانشینی برای او می جستند که مصداق «شیعه کامل » یا «رکن رابع » شیخیه باشد; میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و سید علی محمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از جانشینی سید رشتی فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا «ذکر» او، یعنی واسطه میان امام و مردم شمرد. هجده تن از شاگردان سیدکاظم رشتی که همگی شیخی مذهب بودند (و بعدها سیدعلی محمد آنها را حروف حی: ح 8 ی 10 نامید) از او پیروی کردند.باب در طول عمر خود افکار آرایی متناقض داشت .یکبار خود را حتی باب و وکیل امام زمان هم نمی دانست و بار دیگر خود را نبی خطاب می کرد .چندین مرتبه هم از سوی عالمان به مناظره در آمد و پس از شکست ابراز ندامت و توبه نمود.
از کتاب «بیان » که آن را کتاب آسمانی خویش می دانست، برمی آید که خود را برتر از همه انبیای الهی و مظهر
نفس پروردگار می دانسته و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است. علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده و او را «من یظهره الله » (کسی که خدا او را آشکار می کند) خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تاکید فراوان کرد. او نسبت به کسانی که آیین او را نپذیرفتند خشونت بسیاری را سفارش کرده است. وی از جمله وظایف فرمانروای بابی را این می داند که نباید جز بابیها کسی را بر روی زمین باقی بگذارد. باز دستور می دهد غیر از کتابهای بابیان همه کتابهای دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتابهای دیگر بابیان، کتاب دیگری را بیاموزند.

بهائیت

فرقه بهائیه، فرقه ای منشعب از فرقه بابیه است. بنیانگذار آیین بهائیت، میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاءالله است و این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است. میرزا حسینعلی در 1233 در تهران به دنیا آمد و آموزشهای مقدماتی ادب فارسی و عربی را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. پس از ادعای بابیت توسط سید علی محمد شیرازی در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعال ترین افراد بابی شد و به ترویج بابیگری، بویژه در نور و مازندران پرداخت. برخی از برادرانش از جمله برادرش میرزا یحیی معروف به «صبح ازل » نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند.پس از اعدام علی محمد باب به دستور امیرکبیر، میرزا یحیی ادعای جانشینی باب را کرد. ظاهرا یحیی نامه هایی برای علی محمد باب نوشت و فعالیتهای پیروان باب را توضیح داد. علی محمد باب در پاسخ به این نامه ها وصیت نامه ای برای یحیی فرستاد و او را وصی و جانشین خود اعلام کرد. پس از باب عموم بابیه به جانشینی میرزا یحیی معروف به صبح ازل معتقد شدند و چون در آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت، میرزا حسینعلی زمام کارها را در دست گرفت. امیرکبیر برای فرونشاندن فتنه بابیان از میرزا حسینعلی خواست تا ایران را به قصد کربلا ترک کند و او در شعبان 1267 به کربلا رفت، اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیرکبیر در ربیع الاول 1268 و صدارت یافتن میرزا آقاخان نوری، به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت. در همین سال تیراندازی بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیری و اعدام بابیها انجامید، و چون شواهدی برای نقش حسینعلی در طراحی این سوءقصد وجود داشت، او را دستگیر کردند. اما حسینعلی به سفارت روس پناه برد و شخص سفیر از او حمایت کرد. سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس، میرزا حسینعلی به بغداد منتقل شد و بدین ترتیب بهاءالله با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافت.در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاءالله ملاقات و حمایت دولتهای خویش را به او ابلاغ کردند .والی بغداد نیز با حسینعلی و بابیان با احترام رفتار کرد و حتی برای ایشان مقرری نیز تعیین شد. میرزا یحیی که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب می دانستند، با لباس درویشی مخفیانه به بغداد رفت. در این هنگام بغداد و کربلا و نجف مرکز اصلی فعالیتهای بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده می شد. در این زمان برخی از بابیان ادعای مقام «من یظهره اللهی » را ساز کردند. می دانیم که علی محمد باب به ظهور فرد دیگری پس از خود بشارت داده بود و او را «من یظهره الله » نامیده بود و از بابیان خواسته بود به او ایمان بیاورند،گفته شده که فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند که بیشتر این مدعیان با طراحی حسینعلی و همکاری یحیی یا کشته شدند یا از ادعای خود دست برداشتند. آدمکشی هایی که در میان بابیان رواج داشت و همچنین دزدیدن اموال زائران اماکن مقدسه در عراق و نیز منازعات میان بابیان و مسلمانان باعث شکایت مردم عراق و بویژه زائران ایرانی گردید و دولت ایران از دولت عثمانی خواست بابیها را از بغداد و عراق اخراج کند. بدین ترتیب در اوایل سال 1280 ق. فرقه بابیه از بغداد به استانبول و بعد از چهارماه به ادرنه منتقل شدند. در این زمان میرزا حسینعلی مقام «من یظهره اللهی » را برای خود ادعا کرد و از همین جا نزاع و جدایی و افتراق در میان بابیان آغاز شد. بابیهایی که ادعای او را نپذیرفتند و بر جانشینی میرزا یحیی (صبح ازل) باقی ماندند، «ازلی » نام گرفتند و پذیرندگان ادعای میرزا حسینعلی (بهاءالله) «بهائی » خوانده شدند. میرزا حسینعلی با ارسال نوشته های خود به اطراف و اکناف رسما بابیان را به پذیرش آیین جدید فرا خواند و دیری نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آوردند. میرزا حسینعلی پس از اعلام «من یظهره اللهی » خویش، به فرستادن نامه (الواح) برای سلاطین و رهبران دینی و سیاسی جهان اقدام کرد و ادعاهای گوناگون خود را مطرح ساخت. بارزترین مقام ادعایی او ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خدای خدایان، آفریدگار جهان، کسی که «لم یلد و لم یولد» است، خدای تنهای زندانی، معبود حقیقی، «رب ما یری و ما لایری » نامید. پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را درباره اش ترویج کردند، و در نتیجه پیروانش نیز خدایی او را باور کردند و قبر او را قبله خویش گرفتند. گذشته از ادعای ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب «اقدس » را نگاشت که بهائیان آن را «ناسخ جمیع صحائف » و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی » می شمارند.

بهائیه پس از بهاءالله

پس از مرگ میرزا حسینعلی، پسر ارشد او عباس افندی (1260 - 1340 ق.) ملقب به عبدالبهاء جانشین وی گردید. پس از عبدالبهاء، شوقی افندی ملقب به شوقی ربانی فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنابه وصیت عبدالبهاء جانشین وی گردید. نقش اساسی او در تاریخ بهائیه، توسعه تشکیلات اداری و جهانی این آیین بود و این فرایند بویژه در دهه شصت میلادی در اروپا و امریکا سرعت بیشتری گرفت و ساختمان معبدهای قاره ای بهائی موسوم به «مشرق الاذکار» به اتمام رسید. تشکیلات بهائیان که شوقی افندی به آن «نظم اداری امرالله » نام داد، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان واقع در شهر حیفا (در فلسطین اشغالی) که به «بیت العدل اعظم الهی » موسوم است اداره می گردد. در زمان حیات شوقی افندی رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی تاسیس شد و شوقی از تاسیس این رژیم حمایت کرد و مراتب دوستی بهائیان را نسبت به این رژیم اعلام کرد. و پس از مرگ شوقی بهائیان به دودسته بهائیان ارتدکس(که بیشتر درهند و امریکا و استرالیا ساکن هستند)و بهائیان بیت العدلی (غالب بهائیان امروزی را تشکیل می دهند) تقسیم شدند وتاکنون در زیر لوای رژیم صهیونیستی و انگلیس و امریکا و سایر استعمار گران به حیات خود ادامه داده و با تبلیغات گسترده پیروان خویش را افزایش می دهند.

آیینها و باورهای بهائیان

نوشته های سید علی محمد باب، میرزا حسینعلی بهاء الله و عبد البهاء، تا حدی نیز شوقی افندی ربانی، از نظر بهائیان مقدس است و در مجالس ایشان قرائت می شود، اما کتب باب عموما در دسترس بهائیان قرار نمی گیرد، و دو کتاب اقدس و ایقان میرزا حسینعلی نوری است که نزد بهائیان از اهمیت خاصی برخوردار است. تقویم شمسی بهائی از نوروز آغاز گشته به نوزده ماه، در هر ماه به نوزده روز، تقسیم می شود و چهار روز (در سالهای کبیسه پنج روز) باقیمانده که موسوم به ایام «هاء» است به عنوان ایام شکرگزاری و جشن تعیین شده است بهائیان موظف به نماز روزانه، روزه به مدت نوزده روز از طلوع تا غروب آفتاب (آخرین ماه سال)، و زیارت یکی از اماکن مقدسه ایشان، شامل منزل سید علی محمد باب در شیراز و منزل میرزا حسینعلی نوری در بغدادند. بهائیان همچنین به حضور در «ضیافات» موظف اند که هر نوزده روز یک بار تشکیل می گردد. در آیین بهائی نوشیدن مشروبات الکلی و مواد مضر به سلامت منع شده، و رضایت والدین عروس و داماد در ازدواج ضروری شمرده شده است. منبع اصلی احکام در میان بهائیان کتاب اقدس است. این کتاب، متممی نیز دارد که به رساله سؤال و جواب معروف است.

بابیان و بهائیان در اثبات نبوت سران و رهبران خود همانند باب و بهاء به دلایلی متمسک می شوند . آنان درصدد تفسیر و توجیه و تاویل «خاتمیت نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)» پرداختند تا به زعم خودشان، ثابت کنند در اسلام، راه رسالت و ظهور نبی صاحب شریعت و دین جدید، باز است و آن چه که ختم شده، نبوت رؤیایی و تبعی است و لذا وحی و الهام رؤیایی، وجود ندارد! بعث رسول و نبی صاحب شریعت، ختم نشده، بل ظهور انبیای تابع و غیرمستقل که در خواب ملهم شوند، ختم گردیده است . . . بنابراین، جمله ی «خاتم النبیین » دلالت بر ختم و انقطاع بعث رسول ندارد; زیرا، هر رسولی، نبی نیست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آید .در کل ، آن ها بر این باور هستند که در آیات و روایات خاتم النبیین و لانبی بعدی آمده است نه خاتم المرسلین و لا رسول بعدی .اما در رد این نظر باید گفت آن ها در معنای نبوت و رسالت خلط کرده اند و ختم نبوت مستلزم ختم رسالت هم خواهد بود ومویداتی ازقرآن و روایات و دلایل عقلی هم در این باره وجود دارد.

کتاب شناسی بهائیت

سه کتاب بهائیت در ایران، به قلم دکتر سید سعید زاهد زاهدانی و با همکاری محمدعلی اسلامی، چاپ سوم 1384 نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی و بابی گری و بهایی گری، نوشته محمدمحمدی اشتهاردی ناشر: کتاب آشنا، چاپ اول بهار1379 و نیمه پنهان یا سایه شوم. مهناز رئوفی، انتشارات کیهان، چاپ اول 1385 برای اطلاع درباره بهائیت مناسب هستند.

کتاب بهائیت در ایران که مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را چاپ نموده است به بررسی چند جانبه ای در بهائیت پرداخته است. در پیشگفتار کتاب، درباره هدف نگارش آن چنین آمده است:
هدف از این تحقیق بررسی چند و چون جنبش بهائیت به عنوان یک جنبش مذهبی از آغاز تا امروز است . سؤال اصلی ما این است: فرقه های شیخیه، بابیه، ازلیه و بهائیه - که همه را تحت عنوان بهائیگری در ایران خلاصه نموده ایم - کی، چرا، چگونه و توسط چه کسانی به وجود آمده اند؟ دیدگاهها و اعتقاداتشان چیست و در مقابل حوادث مختلف در ایران، از آغاز پیدایش تا کنون، چگونه موضع گیری نموده اند؟
در این تحقیق می خواهیم به جنبش بهائیت از زاویه جامعه شناسی سیاسی بنگریم و نحوه تعامل آن را با اقتدار ملی مورد توجه قرار دهیم . کیان و اقتدار ملی ایران بعد از دوران صفویه حول محور ایدئولوژی تشیع شکل گرفته است . به گمان ما قدرتهای استعماری از این فرقه ها برای شکستن کیان یا اقتدار ملی ایران استفاده نموده اند . به عبارت دیگر فرضیه ما در این تحقیق این است که از این جنبش یا سلسله جنبشها در ایران برای شکستن کیان یا اقتدار ملی، که از زمان صفویه حول محور تشیع سامان یافته است استفاده شده و همواره در این راستا ایفای نقش نموده اند . در بخش نظریات به تفصیل در مورد این فرضیه سخن خواهیم گفت .

بهائیان / نویسنده: سید محمدباقر نجفی / ناشر: شعر مشعر (سازمان حج و زیارت) :

این اثر، در بر دارندة تاریخچة شکل گیری بهائیت و همچنین پژوهشی جامع دربارة قرقة شیخیه است. فصول کتاب، به هم پیوسته و مرتبط به یکدیگر است. این اثر، به طور کلّی به دو کتاب تقسیم می شود که هر یک از چند فصل تشکیل یافته است.کتاب اول، مشتمل بر این فصول است: 1. شیخیه، زمینه ساز بهائیت، 2. بابیه زمینه ساز مهدویه، 3. قائمیت زمینة من یظهره الّلهی، 4. من یظهره الله، 5. الوهیت، من یظهره اللهی بهاء، 6. جانشینی و انشعاب.به طور اجمالی، در این بخش از کتاب، تلاش شده است، ادعاهای مختلف شیخیه و بابیه طرح و نقد شود. عناوین و فصل های کتاب دوم نیز عبارتند از:1. خشونت و فتنه، 2. حمایت سیاست های خارجی، 3. پوششی بر بیگانه پرستی.
این کتاب از جمله نادرترین نوشته ها دربارة بهائیت و بهائیان است که مطالعة آن را به عموم علاقه مندان توصیه می کنیم.

سیاست وبهائیت

رهبران بهائیت همواره بر جدایی دین از سیاست تأکید داشته و به دنبال آن، بر عدم پیوند بهائیت و بهائیان با جهان سیاست اصرار می ورزند. عباس افندی بر آن بود که «بین قوای دینییه و سیاسیه تفکیک لازم است» و هم او گفته است که «بهائیان به امور سیاسی تعلقی ندارند» و مهم تر از آن، از منظر وی: «میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی نماید، همین برهان کافی است که بهائی نیست، دلیل دیگر نمی خواهد... ». بر همین مبنا، به پیروان خود حکم می کند و همچنین به آنان اطمینان می دهد که: «به نصوص قاطعه الهیه، در امور سیاسی ابداً مدخلی نداریم و رایی نزنیم» . به گواه تاریخ، رهبران بهائی، حکم جدایی دین از سیاست و عدم مداخله علمای روحانی در امور سیاسی را تنها برای علمای اسلام و ایران صادر کرده اند و خود را مشمول آن حکم ندانسته و با تمام وجود در صحنه سیاست فعال بوده و هستند.

 

فعالیت بهائیان در مسائل سیاسی

برای شناخت نقش بابیت و ازلی گری و بهائی گری در مشروطیت می توانیم فعالیتهای اینها را به دو قسمت تقسیم کنیم : یک قسمت, فعالیت تمهیدی و یک قسمت فعالیت به اصطلاح مباشرتی. برای شرکت در خود نهضت مشروطیت, فعالیت تمهیدی که اینها کردند, از دوره باب بوده و آن نسخ شریعت اسلام بوده است. برای این که مقدسات اسلام را نابود کنند, آمدند به انواع شگردها عمل کردند که یکی از آنها مسأله رجعت بود. میرزا حسینعلی نوری مدعی بوده است که: من امام حسین هستم که رجعت کرده ام به دنیا و برای ام سلمه زرّین تاج(قرة العین) مدعی بودند که این فاطمه زهرا(س) است که به دنیا رجعت کرده است.
فعالیت های مباشرتی آنان نیز در حوز های مختلفی در ایرن نظیر کرامن و اصفهان انجام می گرفت .البته این جریان با جریان دینی ای که در نهضت مشروطه فعال بودند تفاوت هایی داشت که .

مورخان بهائی دربارة شورش های ضدّبهائی فراوان سخن می گویند و می کوشند چهره ای بسیار مظلوم از سرگذشت این فرقه در ایران ترسیم کنند. رهبری بهائیت و عناصر مشکوکی در میان جبهه مخالف بهائیان به عمد و با اهداف معین تبلیغی و سیاسی به ایجاد مهم ترین و جنجالی ترین آشوب های خونین ضدّ بهائی، معروف به «بهائی کشی» دست زده اند.
شبکة بهائی ها در شکست و سرکوب نهضت جنگل نقش اطلاعاتی و خرابکارانه بسیار مؤثر و مرموزی ایفا کرد، نقشی که تاکنون مورد بررسی کافی قرار نگرفته است. احسان الله خان دوستدار، چهرة سرشناس تروریستی که در صفوف نهضت جنگل تفرقه انداخت و «کودتای سرخ» را بر ضدّ میرزاکوچک خان هدایت کرد، به یکی از خانواده های سرشناس بهائی ساری (خانوادة دوستدار) تعلق داشت سردار محیی (عبدالحسین خان معزالسلطان)، همدست او، از اعضای خاندان اکبر بود که برخی از اعضای آن، به ویژه میرزا کریم خان رشتی، به رابطه با «اینتلیجنس سرویس» سازمان اطلاعاتی و امنیتی انگلیس شهرت فراوان دارند. حداقل دو تن از برادران میرزا کریم خان رشتی و سردار محیی، مبصر الملک و سعید الملک، را به عنوان بهایی فعال می شناسیم. فتح الله اکبر (سردار منصور و سپهدار رشتی) برادر دیگر ایشان است که در آستانة کودتای اسفند 1299 رئیس الوزرا بود و نقش مهمی در هموار کردن راه کودتا ایفا نمود.

همچنین در کودتای سوم اسفند 1299 که توسط رضاخان میرپنج و سید ضیاءالدین طباطبایی رخ داد، در کابینة سید ضیاء یکی از سران درجه اوّل بهائیان ایران به نام علی محمدخان موقرالدوله وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام نیز به پاس خدمات بهائیان در پیروزی کودتا به ایشان اعطا شد.از سال 1868 میلادی، که میرزا حسینعلی نوری (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانون های مقتدر یهودی غرب تداوم یافت و مرکز بهائی گری در سرزمین فلسطین به ابزاری مهم برای عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعماری بریتانیا بدل شد. سفر سال های 19111913 عباس افندی به اروپا و آمریکا که با تبلیغات فراوان از سوی متنفذان محافل سیاسی و مطبوعاتی دنیای غرب همراه بود، نشانی است آشکار از این پیوند عمیق میان سران فرقة بهایی و کانون های مقتدری دراروپا و آمریکا. در دوران متأخر قاجاریه، تعداد قابل توجهی از بهائیان را به عنوان کارگزاران سفارتخانه های اروپایی، بانک شاهی انگلیس، بانک استقراضی روسیه، کمپانی تلگراف و برخی دیگر از نهادهای غربی فعال در ایران مشغول به کارشدند.
سابقة عضویت بابی ها و بهائی ها در سفارت خانه های دولت های غربی در ایران بسیار مفصل است و برخی از اعضا و خویشان خاندان نوری از نخستین بابیان و بهائیانی بودند که به استخدام سفارت خانه های فوق درآمدند.

یهودیان و بهائیت

پدیده «یهودیان مخفی» (انوسی ها) و نقش ایشان در پیدایش و گسترش بابی گری و بهایی گری عامل مهمی در تحولات معاصر ایران است و باید به دور از هرگونه افراط و تفریط، مورد شناسایی مستند و علمی قرار گیرد. گسترش سریع بابی گری و بهایی گری و به ویژه نفوذ منسجم و عمیق ایشان در ساختار حکومتی قاجار، از دوران مظفرالدین شاه، بدون شناخت این پیوند غیرقابل توضیح است.
در بررسی تاریخ پیدایش و گسترش بابی گری در ایران، نمونه های فراوانی از گروش یهودیان جدیدالاسلام به این فرقه مشاهده می شود که به رواج دهندگان اوّلیة بابی گری و عناصر مؤثر در رشد و گسترش آن بدل شدند. صرف نظر از انوسی ها (یهودیان مخفی)، نقش یهودیان علنی در ترویج و گسترش کمی و کیفی بابی گری و بهائی گری نیز چشم گیر است. اسماعیل رائین در کتاب واپسین جنبش قرون وسطایی در عصر حاضر، که در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران منتشر شد، می نویسد: «بیشتر بهائیان ایران یهودیان و زردشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویده اند در اقلیت می باشند. اکنون سال هاست که کمتر شده مسلمانی به آنها پیوسته باشد...» سال ها پیش از رائین، در اوایل حکومت رضا شاه، آیتی ،نظر مشابهی ابراز داشت و به سلطه یهودیان بر جامعه بهائی ایران اشاره کرد: «این بشارتی است برای مسلمین که بساط بهائیت به طوری خالی از اهل علم و قلم شده که زمام خامه را به دست مثل حکیم رحیم و اسحاق یهودی و امثال او داده اند.» رائین می نویسد:
"بهائیان از بدو پیدایش تا به امروزه همواره از جهودان ممالک استفاده کرده آنها را بهائی کرده اند. می دانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است، یهودیان ممالک مسلمان، که عده کثیری از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمین می باشند، خیلی زودتر از مسلمان به بهائیت گرویده اندو از امتیازهای مالی بهره فراوان برده و می برند و مقداری نیز به مرکز بهائیت(عکا) می فرستند.

بهائیت و رژیم صهیونیستی

یکی از عوامل نفوذ و رخنه دشمنان در میان جوامع اسلامی ساختن و جعل فرقه های ضاله و دروغین است.از جمله این فرقه های ضاله که همواره حمایت صهیونیست ها را پشت سر خود می دیده است جریان بهائیت است.رشد و بالندگی این فرقه در محافل بین المللی پس از استقرار رژیم غاصب صهیونیستی،مشروعیت بخشیدن به یکدیگر همانند تایید رسمی شوقی افندی در سال 1954 و تعریفات متعدد او از اسرائیل در نامه نگاری با بهائیان و اجازه فعالیت آزادانه بیت العدل به عنوان بالاترین نهاد مرجع دینی در بهائیت در اسرائیل از جمله شواهد بارزی است که با اسناد تاریخی به خوبی قابل اثبات می باشد .

از آنجا که عمده ویژگی های رفتاری بهائیت با ویژگی های رفتاری اسرائیلی ها همخوانی داشت، با تشکیل رژیم صهیونیستی و تشکیلات مرکزی بهائیت در شهر حیفا، این فرقه کاملاً در خدمت این رژیم قرار گرفت و فعالیت های آنها براساس خواسته های اسرائیلی ها تنظیم شد. در این میان بهائی ها از حمایت آمریکا و انگلستان نیز برخودرار بودند. از سوی دیگر، فعالیت بهائیان به خصوص در ارتباط با اسلام زدایی سازگاری زیادی با روحیة محمدرضا پهلوی داشت. مجموعه این مسائل سبب شد که بهائیت برای حفظ موجودیّت و تحقّق اهداف خود در عصر محمدرضا شاه که برای آنها به منزلة دوران طلایی بود، در زمینة گسترش روابط ایران و اسرائیل که کاملاً در راستای منافع آنها بود، به فعالیت قابل توجهی بپردازند.تشکیلات مرکزی بهائیت در شهر حیفا و در کنار قبر «عباس افندی» قرار دارد.. در دوران محمد رضا باتوجه به نفوذ بیشتر آمریکا و اسرائیل، تلاش فراوانی برای رسمیت بخشیدن به فرقة بهائیت می شد زیرا آنها نقش مؤثری در تثبیت رژیم سلطنتی و حکومت شاه داشتند، به گونه ای که بسیاری از نزدیکان شاه و خاندان پهلوی و عدة زیادی از کارگزاران و متولّیان پست های حساس و کلیدی کشور بهایی بودند. بهائیت در تمام دوران سلطنت پهلوی و در مقاطع حساس، به رغم ادعای غیرسیاسی بودن، هماهنگ با سیاست های موردنظر رژیم و در جهت تثبیت موقعیت آن تلاش کرد. تأیید انقلاب سفید شاه، همکاری با ساواک، جلب حمایت دولت های بزرگ از شاه و سلطنت او به وسیلة اسرائیل، و عضویت در حزب رستاخیز، قسمتی از مواضع سیاسی فرقة مزبور بود. رژیم صهیونیستی با حمایت همه جانبه از فرقه ضاله بهائیت و نفوذ دادن آنها در پست های کلیدی هیئت حاکمة رژیم شاه به ویژه در دربار، دولت و ارتش در جهت اغراض و اهداف خود و ضربه زدن به فرهنگ اسلام و مسلمین به ویژه به مردم ایران و فلسطین به عنوان یک ابزار، نهایت بهره برداری را در جنبه های مختلف به عمل می آورد. در واقع، می توان گفت یکی از عوامل مؤثر در بسط و گسترش روابط ایران و این رژیم، بهائیان بودند که نقش مهمی را در این زمینه ایفا کردند.

بهائیت و مقابله با جمهوری اسلامی

پیوند وثیق بهائیت با قدرت های استکباری دنیا و همکاری سران بهائی با قدرت طلبان جهانی، در جهت تامین اهداف خود پیروان این فرقه را به تقابل با نظام جمهوری اسلامی سوق داده است؛ اجازه فعالیت آزادانه به بیت العدل بهایی در فلسطین اشغالی و مدیریت سران بهایی در شبکه های ضد جمهوری اسلامی در خارج از کشور گواهی عیان در اثبات این مطلب است.

نقش گروه بهائیت در روز عاشورا

پس از برملا شدن نقش بهاییان به همراه سایر گروههای وابسته ،در حوادث روز عاشورا، تشکیلات مرکزی بهاییت واقع در فلسطین اشغالی ، در آخرین بیانیه خود خطاب به هواداران این فرقه و وابستگان آنها، ضمن دعوت از فتنه گران برای ارائه نقش فعال در اغتشاشات ،نقش سازماندهی کننده خود را به عنوان یک فرقه برانداز و معاند نظام جمهوری اسلامی ایران پذیرفت.
دفتر مرکزی بهاییت واقع در بندر حیفا -سرزمینهای اشغالی تحت سیطره اسراییل - در بیانیه اخیرش به روشنی کذب بودن تمامی ادعاهای پیشین این سازمان را مبنی بر دستور عدم دخالت بهاییان در مسائل سیاسی و پرهیز از خشونت ، آشکار کرده است و نقش این جریان را به عنوان یک حزب سیاسی که از اسراییل سازمان دهی می شود برملا کرده است.
در این بیانیه ضمن اعتراف به اینکه دستورات کاملا سیاسی و خشونت آمیز این جریان طی اغتشاشات اخیر ، باعث انشعاب و تزلزل در بدنه فریب خورده بهاییت شده ، آمده است: بهاییان باید همچنان در اقدامات وسیع آشوب طلبانه به منظور نیل به اهداف فرقه شرکت نمایند.
سران فرقه بهاییت ضمن تایید اینکه بهاییان در ایران مرتب برای شرکت در اغتشاشات با مقر اصلی خود واقع در رژیم صهیونیستی ،مشورت می کنند، بر نقش هدایتگری این جریان صحه گذاشته و عنوان کرده است: دفاتر بهائیان که اکثر آنها درفلسطین اشغالی واقع شده ،وسیله ای برای جهت بخشیدن به نیروی ها و سازماندهی آنها می باشند و افراد معمولاً برای تصمیم گیری در مورد چگونگی اعمال خود، با این مؤسّسات مشورت می نمایند. .

به گزارش خبرگزاری مهر:


معاون وزیر اطلاعات در تبیین وقایع عاشورای حسینی در مصاحبه 8/11/88 خود به فعالیت گروه بهائیت در این روز اشاره کرد و گفت: این گروه هدایتگر صحنه بودند و به دلیل اینکه خانه های اکثر این افراد در اطراف میدان فردوسی است تصمیم گرفته بودند در خانه های خود را برای پناه دادن اغتشاشگران باز بگذارند و شعارهای هنجارشکن سر دهند که تاکنون 13 الی 14 نفر از این افراد دستگیر شده اند.
معاون وزیر اطلاعات تصریح کرد: بهایی ها به دلیل وابستگی به اسرائیل از نظر امنیتی و سیاسی با هدایت مسؤولان امری خود در این حوادث شرکت کردند و یکی از گروههایی بودند که به دلیل عدم اعتقاد به روز عاشورا انگیزه های زیادی برای حضور خود در این روز داشتند…

گزارش عملکرد های دهیاری و شورای ورجوی

آرشیو

سومین جلسه گزارش عملکرد

عنوان مطلب

دومین جلسه گزارش عملکرد شورای ششم

دهیار ورجوی در آغاز جلسه از معطلی پروژه های عمرانی روستاهای شهرستان مراغه خبر داد. مهندس سلیماندوست گفت: این معطلی به علت

عنوان مطلب

اولین نشست رسانه ای شورای ششم

در حالی برگزار شد که دهیاری و شورای اسلامی روستای ورجوی #انتقادات و #گلایه هایی را درخصوص نحوه عملکرد این پایگاه خبری پس از روی کار آمدن شورای ششم داشتند

عنوان مطلب

گزارش عملکرد شورای پنجم

#شفافیت_مالی و گزارش تفصیلی درآمد ها و هزینه های روستا و نحوه دخل و خرج آن که برای اولین بار و پس از تأسیس نهاد دهیاری و شورای اسلامی در روستای ورجوی جهت آگاهی یافتن اهالی شریف روستا و مطلع شدن از عملکرد مالی این نهاد عمومی گزارش می شود

عنوان مطلب

گزارش عملکرد چهار ماهه دهیاری و شورای اسلامی ورجوی

# جمعه هفتم اردیبهشت 97، دهیاری و شورای اسلامی ورجوی، همان طور که در زمان برگزاری انتخابات برای مردم قول ارائه گزارش عملکرد مقطعی خود را داده بودند خلاصه ای از اهم فعالیت های انجام گرفته توسط این نهاد را به شرح ذیل ارائه دادند.

ویژه برنامه ها

آرشیو
عنوان مطلب

سخنان مهم فرمانده سپاه مراغه در مراسم تودیع و معارفه فرمانده جدید حوزه مقاومت بسیج 5 کربلای ورجوی

عنوان مطلب

سلسله جلسات تربیتی خانوادگی هیئت الزهراء (س)

پایان موفق دوره اول سلسله جلسات تربیتی خانوادگی هیئت الزهراء (س) روستای شهید پرور ورجوی در سال 1401

عنوان مطلب

ویژه برنامه نیمه شعبان

بیانات دکتر حسین اکبریان ورجوی در سالروز ولادت یگانه منجی عالم بشیریت

عنوان مطلب

دهمین یادواره سرداران و 71 شهید ورجوی

دهمین یادواره سرداران و 71 شهید ورجوی در شهیدپرورترین روستای ایران برگزار شد.

عنوان مطلب

محفل انس با قرآن در روستای ورجوی

برگزاری محفل انس با قرآن در هفته بسیج؛ استاد خاکی از ۶ نفر تجلیل کردند.

افتتاحیه ها؛تفاهم نامه و عملیات

آرشیو
عنوان مطلب

پیشرفته ترین تصفیه خانه فاضلاب کشور در روستای ورجوی احداث می شود

عنوان مطلب

خط انتقال دائمی آب شرب مراغه ورجوی

خط انتقال دائمی آب شرب مراغه ورجوی با همت دهیاری و شورای اسلامی ورجوی افتتاح گردید.

عنوان مطلب

انعقاد تفاهم نامه

انعقاد تفاهم نامه ساخت تصفیه‌ خانه ورجوی ؛ حاج نادر ذاکری وقف کرد.

عنوان مطلب

بازدید فرستاده وزیر گردشگری

بازدید فرستاده ویژه ی وزیر میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور از معبد مهر ورائوی

عنوان مطلب

عملیات آسفالت جاده مراغه ملکان

آغاز عملیات آسفالت جاده مراغه ملکان ؛ مطالبه گری پایگاه خبری ورائوی و اقدام نماینده مراغه

آلبوم تصاویر ورجوی

گزارش های اختصاصی پایگاه خبری ورائوی

یادداشت های مدیر مسئول: هادی رستمی آذر

پایگاه خبری تحلیلی وَرْائوی

پایگاه خبری تحلیلی وَرْائوی

« روستای تاریخی و هدف گردشگری ورجوی»؛ استان آذربایجان شرقی؛ جنوب شهرستان مراغه

برچسب ها