-
دوشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۱۶
-
۱:۸ ق.ظ
امام هادى عليه السلام در سخنى به اين دانش گسترده اشاره نموده مىفرمايد:
«اسم اعظم خدا 73 حرف است و نزد آصف (بن برخيا) تنها يك حرف آن بود كه چون خدا را بدان خواند، زمين - حد فاصل بين او و (پادشاه) سبا - براى او درهم پيچيده شد. آصف تختبلقيس را برداشت و آن را نزد سليمان برد، سپس زمين كشيده (منبسط) شد (و به حال نخستبازگشت). تمام اينها در كمتر از يك چشم بر هم زدن صورت گرفت.
ولى نزد ما از اسم اعظم الهى 72 حرف است و يك حرف آن نزد خداست كه آن را در (خزانه) علم غيب به خود اختصاص داده است». (2)
(2) ر. ك. مناقب، ج 4، ص 406، الكافى، ج 1، ص 230، حديث 3 و دلائل الامامة، طبرى، ص 219.
امام هادى (ع) و رهبرى پايگاهاى مردمى
كتاب: تحليلى از تاريخ دوران دهمين خورشيد امامت، ص 119
تاليف: سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
از ويژگيهاى مهم امامان معصوم عليه السلام برخوردارى آنان از پايگاههاى مردمى است. و چون دشمنان آنان (حكمرانان اموى و عباسى) به اهميت اين پايگاه و نقش آن در تداوم خط امامت واقف بودند همواره سعى مىكردند، تودههاى مردم را از امامانشان دور نگهدارند و ميان امت و امامت جدايى افكنند.
اين سياست در هر زمان به گونهاى اجرا مىشد و هر چه از حيات امامت مىگذشت و ابعاد فرهنگى، سياسى و اجتماعى زندگى پيشوايان عليهم السلام و نقش محورى آنان در حفظ و تداوم اسلام ناب محمدى و ستيز با قدرتهاى اهريمنى، در سطح جامعه بيشتر روشن مىشد، اعمال سياست محدوديت دستگاه خلافت نسبت به آنان فزونتر مىگشت. «ابو القاسم بن ابوالقاسم» به نقل از خدمتكار امام هادى (ع) مىگويد:
«متوكل از رفت و آمد مردم، به خانه امام «على بن محمد» عليه السلام و ديدار با آن حضرت جلوگيرى مىكرد.روزى كه امام (ع) در خانه متوكل بود، من از خانه بيرون آمدم، ديدم گروهى از شيعيان بيرون خانه نشستهاند، وقتى از علت توقف آنان پرسيدم گفتند: منتظر بازگشت سرورمان هستيم كه او را ببينيم و به محضرش سلام عرض كنيم و باز گرديم» . (1)
سياست ياد شده ارتباط امام هادى (ع) را با مردم محدود كرد، ولى از همين ارتباط محدود و رهنمودهايى كه از امام (ع) نسبت به دوستان و شيعيانشان به يادگار مانده است به نقش رهبرى الهى پيشواى دهم عليه السلام نسبت به پايگاههاى مردمى و اهتمام آن حضرت به اين پايگاهها ـ كه در راستاى گسترش بينش و جنبش مكتبى امت مسلمان و كوتاه كردن، دستهاى ظلم و ستم قدرتهاى طاغوتى از جامعه اسلامى صورت مىگرفت ـ پى خواهيم برد. در ذيل، نمونههاى روشنگر اين موضع امام (ع) را يادآور شده و نتيجهگيرى نهايى آن را به عهده شما خواننده عزيز مىگذاريم» . (2)
بازداشتن فردى از گناه
مردى كه كارى براى امام (ع) انجام داده بود و به ازاء آن، مبلغ چهارصد درهم از آن حضرت طلب داشت با دوست خود گفت: «دويست درهم از اين پول را پارچهاى مىخرم تا با آن كار كنم و دويست درهم باقيمانده را خرما مىخرم، تا از آن نبيذ درست كنم.» دوستش مىگويد : «من با شنيدن اين سخن روى از او برگرداندم. در اين هنگام امام هادى (ع) رسيد و در حالى كه آثار خشم در چهرهاش نمودار بود از مركبش فرود آمد و فرمود:
«مقبل! به اندرون برو و چهار صد درهم بياور و به اين ملعون بده و به او بگو: اين حق توست، با دويست درهم آن پارچه بخر و نسبت به تصميمى كه درباره دويست درهم باقى مانده گرفتهاى از خدا بترس!»
«مقبل» مىگويد: من پولها را به او دادم و پيام امام (ع) را نيز ابلاغ كردم، او گريه كرد و گفت: «سوگند به خدا، هيچگاه نبيذ و مسكر ديگرى ننوشيدهام و سرور تو اين را مىداند» . (3)
سعى بر حفظ جان ياران خود
محمد بن داود قمى و محمد طلحى مىگويند:
«اموالى از خمس و نذر و هديه و جواهرآلات را كه از مردم قم و اطراف آن جمع آورى شده بود براى امام هادى عليه السلام مىبرديم كه ناگهان پيك آن حضرت در بين راه رسيد و گفت : برگرديد كه الان زمان دريافت آنها نيست. ما از همانجا به قم بازگشتيم و اموال ياد شده را در جاى امنى نگهدارى كرديم. پس از چند روز فرمان آن حضرت رسيد كه كاروانى از شتران را به سوى شما فرستادم، اموالى كه نزدتان هست بر آنها بار كنيد و آزادشان بگذاريد. ما طبق دستور امام (ع) عمل كرديم. سال ديگر كه به محضر امام (ع) رسيديم فرمود: آنچه را كه براى ما فرستاديد بنگريد. هدايا و اموال را همانگونه كه فرستاده بوديم نزد آن حضرت يافتيم» . (4)
در جريان ديدار «صقر بن أبى دلف» با پيشواى دهم (ع) در زندان متوكل، پس از گفتگوهايى كه بين آن دو انجام گرفت، حضرت به او فرمود:
«زود وداع كن و از اينجا بيرون رو كه بر تو ايمن نيستم» . (5)
در نامهاى كه آن حضرت به دو تن از ياران و وكلاى خود نوشت با يادآورى يك سلسله نكات اطلاعاتى آنان را از خطرات احتمالى دور داشت. خلاصه اين نامه ارزشمند چنين است:
«اى ايوب بن نوح! به تو دستور مىدهم كه از ارتباط و رفت و آمد زياد با «ابوعلى» بپرهيزى و هر كدام از شما در قلمرو مأموريت خود مشغول انجام كارهاى محوله باشيد، و حتى اگر شما بر اساس دستور العمل تعيين شده رفتار نماييد از ارتباط با من نيز بىنياز خواهيد بود . و نيز به شما دستور مىدهم كه از اهالى بغداد و مداين چيزى را كه براى شما مىآورند نپذيريد، و نيز براى ديدار با من به آنان وقت ملاقات ندهيد، و كسانى را كه از خارج قلمرو مأموريتى شما براى شما چيزى مىآورند به وكيل ناحيه مربوطه راهنمايى كنيد. و لازم است هر يك از شما اين دستورها را پذيرفته و اجرا نمايد» . (6)
حمايت و دستگيرى از دوستان
على بن جعفر از وكلاى امام هادى (ع) بود كه در پى سعايت از او نزد متوكل، دستگير و به زندان افكنده شد و زمان زيادى را در زندان سپرى كرد. يكى از درباريان و نزديكان متوكل در قبال دريافت سه هزار دينار تعهد كرد او را از زندان آزاد كند. ولى وقتى خبر به متوكل رسيد سخت مخالفت كرد و گفت: او وكيل ابوالحسن هادى است و من تصميم بر قتل او دارم.
على بن جعفر، پس از آگاهى از تصميم متوكل سخت بيمناك شد. نامهاى به امام هادى (ع) نوشت و موقعيت سخت و خطرناك خود را براى آن حضرت يادآور شد. امام عليه السلام در پاسخ نوشت كه در فكر او هست و برايش دعا خواهد كرد. در پرتو دعاى امام (ع) متوكل همه زندانيان از جمله على بن جعفر را آزاد كرد و از او عذرخواهى نمود. (7)
مردى وحشت زده و در حالى كه بر خورد مىلرزيد بر امام نقى (ع) وارد شد و گفت: «فرزندم به جرم دوستى شما دستگير شده و همين امشب او را مىكشند.»
امام (ع) با خونسردى فرمود:
«بيمناك مباش! فرزندت فردا خواهد آمد.»
با دعاى امام (ع) و امدادهاى الهى روز بعد فرزندش آزاد شد و نزد پدر بازگشت. (8)
«ايوب بن نوح» مىگويد:
«به امام هادى (ع) نوشتم: «جعفر بن عبد الواحد قاضى» متعرض من شده و مرا در كوفه مورد آزار قرار مىدهد.»
امام (ع) در پاسخ نوشت: «تا دو ماه ديگر از شر او رها مىشوى.»
وى پس از دو ماه از مقام خود عزل شد و من از شرش راحت شدم» . (9)
«كافور خادم» مىگويد:
«در نزديكى محل سكونت امام (ع) روستا مانندى بود كه صاحبان صنايع در آنجا مشغول كار بودند. از جمله آنان فرد صنعتگرى به نام «يونس نقاش» بود كه با امام (ع) رابطه داشت و به آن حضرت خدمت مىكرد.
وى، روزى در حالى كه از وحشت بر خود مىلرزيد خدمت امام (ع) رسيد و سفارش خانوادهاش را به امام (ع) كرد و گفت: مىخواهم (از اين شهر) كوچ كنم.
امام (ع) از علت آن پرسيد. گفت: «موسى بن بغا» نگين گرانبهايى براى من فرستاد تا بر روى آن نقش برآورم، ولى آن نگين در دست من شكست و فردا هم موعد تحويل آن است. (وقتى بفهمد من آن را شكستهام) يا مرا هزار تازيانه مىزند و يا مىكشد.
امام (ع) رو به «يونس» كرد و با خونسردى فرمود: به منزل برو تا فردا، چيزى جز خير پيش نخواهد آمد.
روز بعد دوباره در حالى كه از ترس مىلرزيد خدمت امام (ع) رسيد و گفت: هم اكنون فرستاده «بغا» آمده و درخواست نگين را مىكند. امام (ع) فرمود: به سوى او بازگرد جز خير چيزى نخواهى ديد.
«يونس» از نزد امام (ع) رفت، ولى پس از چند لحظه خندان بازگشت و گفت: پيك نزد من آمد و گفت: كنيزان (به خاطر آن نگين) با يكديگر به نزاع پرداختهاند، اگر ممكن است آن را نصف كن، اجرت اضافى آن را به تو خواهيم داد.
امام (ع) دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا! حمد و سپاس تنها تو را سزاست، به خاطر آنكه ما را از كسانى قراردادى كه بحق تو را سپاس مىگويند» . (10)
«يسع بن حمزه قمى» مىگويد:
«عمر بن مسعده وزير معتصم نسبت به من بسيار بد رفتار كرد، چندانكه بر جان خود از او بيمناك شدم. طى نامهاى به امام هادى عليه السلام از او و كارهايى كه نسبت به من انجام داده بود شكايت كردم.
حضرت در پاسخ نوشت: «هيچ ترس و بيمى از او نداشته باش، خداوند را با اين كلمات بخوان هر چه سريعتر تو را از آن گرفتارى رهايى مىبخشد، زيرا خاندان پيامبر (ص) به گاه بروز گرفتارى و پيدايش دشمنان و به هنگام ترس از فقر و دلتنگى، خدا را با اين كلمات مىخواندند .»
به دستور امام (ع) عمل كردم، هنوز پاسى از روز نگذشته بود كه پيك وزير رسيد و مرا نزد او برد. وقتى نگاه «عمر بن مسعده» به من افتاد لبخند زد و دستور داد غل و زنجير را از دست و پاى من باز كردند و پس از تجليل و عذرخواهى از من، مرا به سرزمينى كه در آنجا حكومت مىكردم بازگرداند و حتى بر قلمرو حكومتىام افزود» . (11)
اميدوار كردن ياران به آينده از طريق اعلام خبر مرگ زمامداران
پيشواى دهم (ع) در مواردى چند و به مناسبتهاى گوناگون، خبر از مرگ زمامداران معاصر خود داده است كه در بخشهاى پيش به بعض آنها اشاره رفت. اينك نمونهاى ديگر:
مردى از اهل مدائن طى نامهاى از آن حضرت از مدت زمان باقى مانده حكومت متوكل پرسيد .امام (ع) در پاسخ، اين آيات را نوشت:
«قال تزرعون سبع سنين دأبا فما حصدتم فذروه في سنبله إلا قليلا مما تأكلون. ثم يأتى من بعد ذلك سبع شداد يأكلن ما قدمتم لهن إلا قليلا مما تحصنون. ثم يأتي من بعد ذلك عام فيه يغاث الناس و فيه يعصرون» . (12)
گفت: هفت سال پى در پى زراعت مىكنيد و آنچه را درو كرديد ـ جز اندكى كه مىخوريد ـ در خوشههاى خود بگذاريد، پس از آن هفت سال سخت (خشكسالى و قحطى) خواهد آمد كه آنچه را شما براى آنان از پيش ذخيره كردهايد خواهند خورد جز اندكى كه (براى بذر) نگه مىداريد . سپس سالى فرا مىرسد كه باران فراوان نصيب مردم مىشود و در آن سال مردم، عصير (ميوهها و دانههاى روغنى) مىگيرند.
سرانجام ـ همانگونه كه امام (ع) پيش بينى كرده بود ـ متوكل در نخستين روزهاى پانزدههمين سال حكومتش مرد. (13)
هدف اين گونه پيشگويىها علاوه بر تثبيت و تقويت موضع امامت و بالا بردن بينش اعتقادى افراد، اميدوار كردن ياران به آينده و بهبود وضع جامعه اسلامى با بشارت مرگ زمامداران جنايتكار و ستم پيشهاى همچون متوكل عباسى بود.
پىنوشتها:
1) بحار الانوار، ج 50، ص .148
2) لازم به يادآورى است كه در تاريخ اجمالى پيشوايان بخش زندگى امام هادى (ع) به نمونههايى از اين موضع امام (ع) اشاره كرديم.
3) دلائل الامامة، ص 220ـ .221
4) بحار الانوار، ج 50، ص .185
5) همان مدرك، ص .195
6) رجال كشى، جزء 6، ص 514، رديف 992، و بحار الانوار، ج 50، ص .224
7) حياة الامام الهادى، ص 61ـ .62
8) بحار الانوار، ج 50، ص 174، و مناقب، ج 4، ص 416ـ .417
9) بحار الانوار، ج 50، ص .177
10) بحار الانوار، ج 50، ص 125ـ .126
11) مهج الدعوات، ص 271، و معادن الحكمة، ج 2، ص 247ـ .248 متن دعا به طور تفصيل در منابع ياد شده آمده است.
12) سوره يوسف، آيات 47 تا .49
13) بحار الانوار، ج 50، ص .186
زمينهسازى دوره غيبت
كتاب: تحليلى از تاريخ دوران دهمين خورشيد امامت، ص 126
نويسنده: مركز تحقيقاتى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
با توجه به آگاهى و شناختى كه پيشواى دهم عليه السلام از اوضاع و احوال دوران خود و همچنين دوران فرزندش امام عسگرى عليه السلام داشت و مىديد روز به روز جو فشار و اختناق، شديدتر و حساسيت دستگاه خلافت نسبتبه امامان شيعه بيشتر مىگردد و همين امر در آينده نزديك تاريخ امامت را در آستانه تحولى جديد و بىسابقه - يعنى غيبت امام(ع) از انظار - قرار مىدهد، يكى از محورهاى كارى خود را آماده ساختن اذهان شيعيان نسبتبه غيبت نوه بزرگوارش حضرت مهدى(ع) قرار داد.
فعاليتهاى امام(ع) در اين زمينه در شعاعى محدود و با نهايت دقت و احتياج صورت مىگرفت و سعى حضرت بر اين بود كه هيچ مشخصهاى از حضرت مهدى(ع) - حتى نام او - براى مردم بازگو نشود تا مبادا به گوش حكمرانان عباسى برسد. اينك چند نمونه بيانگر اين موضع:
در روايت مفصلى عبد العظيم حسنى» عقايد خود را بر امام هادى(ع) عرضه كرد. در بخش امامت، يكايك امامان را نام برد و چون به امام هادى(ع) رسيد درنگ كرد. امام(ع) سخن او را پىگرفت و فرمود:
«پس از من حسن است، پس مردم با جانشين او چگونه خواهند بود؟»عبدالعظيم پرسيد: چگونه سرورم!؟ فرمود:
«زيرا او ديده نمىشود و جايز هم نيست نام او برده شود تا زمانى كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد همانسان كه از ظلم و جور پر شده است. » (1)
«على بن عبد الغفار» مىگويد:
«شيعيان پس از درگذشت امام جواد(ع) به امام هادى(ع) نوشتند و از جانشينى آن حضرت پرسيدند. امام(ع) در پاسخ نوشت: «امر امامت تا مادامى كه من زندهام با من است و پس از من با جانشينى كه تعيين مىكنم. پس چه خواهد بود براى شما نسبتبه «خلف» بعد از «خلف؟» (2)
«على بن مهزيار» مىگويد:
«به ابو الحسن عسكرى نوشتم و از آن حضرت از «فرج» پرسيدم. در پاسخ نوشت: «زمانى كه صاحب الامر شما از سرزمين ستمگران غيبت كرد منتظر «فرج» باشيد. » (3)
«ايوب بن نوح» از امام هادى(ع) نقل مىكند كه آن حضرت فرمود:
«زمانى كه پيشواى شما از ميان شما برداشته شود از زير پاى خود منتظر «فرج» باشيد. » (4)
در اين روايات، امام هادى(ع) به طور كلى و سربسته به موضوع غيبت امام زمان(ع) اشاره نموده اذهان ياران خود را براى رويارو شدن با اين دوران آماده كرد.
پىنوشتها:
(1)اعلام الورى، ص 409 - 410 و كمال الدين، ج 2، ص 380.
(2)همان مدرك، ص 411 و 382.
(3) كمال الدين، ج 2، ص 380.
(4) الكافى، ج 1، ص 341. متن گفتار امام(ع) چنين است: «اذا رفع علمكم من بين اظهركم فتوقعوا الفرج من تحت اقدامكم. «علمكم» احتمال دارد به تحريك يعنى «علمكم» باشد و مقصود كسى است كه آگاه و مطلع از راه حق است و شما را هدايتبدان راه مىكند. و احتمال دارد به كسر عين «علمكم» باشد يعنى صاحب و دارنده دانش شما، و انتظار فرج از زير گامها، كنايه از نزديك بودن آن و امكان دسترسى به آن است، چه آنكه آن چيزى كه زير پاى انسان است نزديكترين چيزها به انسان مىباشد و با برداشتن گام از روى آن مىتوان به آن دستيافت. «ر. ك. مرآة العقول، ج 4، ص 56». در معناى روايت احتمالهاى ديگرى نيز داده شده است. براى آگاهى بيشتر به منبع ياد شده رجوع كنيد.
شهادت امام
امام هادى - عليه السلام - با آنكه در سامرّأ تحت كنترل و مراقبت قرار داشت، اما با وجود همه رنجها و محدوديتها هرگز به كمترين سازشى با ستمگران تن نداد. بديهى است كه شخصيت الهى و موقعيت اجتماعى امام و نيز مبارزه منفى و عدم همكارى او با خلفا، براى طاغوتهاى زمان هراس آور و غير قابل تحمل بود، و پيوسته از اين موضوع رنج مىبردند. سرانجام تنها راه را خاموش كردن نور خدا پنداشتند و در صدد قتل امام برآمدند و بدين ترتيب امام هادى نيز مانند امامان پيشين با مرگ طبيعى از دنيا نرفت، بلكه در زمان «معتزّ»، مسموم گرديد (۱) و در رجب سال 254 هجرى به شهادت رسيد و در سامرّأ، در خانه خويش به خاك سپرده شد (۲).
۱- شبلنجى، نوالأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص .166
۲- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .334
در سخنان گهربارش :
مسأله امامت و تبيين و تحكيم پايههاى آن، در سخنان ارزنده امام دهم عليه السلام نيز كه معمولا براى عموم القا مىشد و در دسترس همگان بود متجلى است.
اينك دو نمونه:
«امام هادى از پدرانش، از جدش اميرمؤمنان (ع) روايت كرده كه رسول خدا (ص) (خطاب به على (ع)) فرمود: «اى على! هر كس دوست دارد كه با شادمانى و پاكى و در امان بودن از مصيبت بزرگ روز قيامت، به ديدار خدا بشتابد بايد تو را دوست داشته باشد، و نيز دوستدار فرزندان تو: حسن، حسين، على بن حسين، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على، و مهدى پايانبخش آنان، باشد.
اى على! در آخر الزمان گروهى تو را دوست خواهند داشت ـ در حالى كه (برخى ديگر از) مردم آنان را سرزنش مىكنند و اگر آنان نيز دوستى تو را برگزينند برايشان بهتر است، اگر بدانند ـ و تو و فرزندانت را ـ كه برترين درودهاى خدا بر آنان باد ـ بر پدران، مادران، برادران، خويشان و نزديكان خود مقدم مىدارند. اينان روز قيامت در زير «لواى حمد» محشور خواهند شد، خداوند از بديها و گناهانشان مىگذرد و درجاتشان را بالا مىبرد، و اين است پاداش كردارشان» . (۱)
در سخنى ديگر در پاسخ پرسش «صقر بن أبى دلف» از معناى روايت نقل شده از پيامبر (ص): «لا تعادوا الأيام فتعاديكم» با روزها دشمنى نورزيد كه به دشمنى شما بر خواهند ساخت، فرمود:
«آرى» ، «ايام» ما هستيم و به يمن وجود ما آسمانها و زمين برپاست. شنبه نام رسول خداست، و يكشنبه كنايه از اميرمؤمنان است، و دوشنبه: حسن و حسين هستند، و سه شنبه: على بن حسين، محمد بن على و جعفر بن محمد. چهارشنبه: موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على و من .
پنجشنبه: فرزندم حسن بن على و جمعه نوهام (حضرت مهدى) و گروه حق طلب نزد او گرد مىآيند، و او، زمين را پر از قسط و عدل مىكند همانسان كه از ستم و جور پر شده است. اين است معناى «ايام» پس با آنان در دنيا دشمنى نورزيد تا در آخرت با شما دشمنى نورزند» . (۲)
۱) الغيبة، شيخ طوسى، ص 90ـ 91 و بحار الانوار، ج 36، ص .258
۲) كمال الدين، ج 2، ص 383، و بحار الانوار، ج 50، ص 194ـ .195